(انتقام یا عشق)
پارت: ۲
-هی پسر عمو انقدر لجباز نباش، بخوای نخوای من همسر آینده ات ام
تهیونگ دید که جی یونگ یه لگ کوتاه با نیم تنه پوشیده:
-این چه مزخرفیه که تو پوشیدی؟ لباس نداشتی؟
-میخواستم بیام استخر
-لازم نکرده جمع کن خودتو و برو تو اتاقت
حوله اش رو دور جی یونگ پیچید و رفت
جی یونگ به بادیگاردش نگاه کرد:
-میبینی سهون؟ همینجوری پیش بریم خودش به زانو میوفته
تهیونگ رفت داخل اتاقش و یه تیشرت سفید و با شلوار کارگو مشکی پوشید و یه کلاه کپ گذاشت رو سرش و اومد بیرون هتل، عینک آفتابیش رو زد و خواست خیلی خفن وارد ماشین بشه که یادش اومد گوشیش رو جا گذاشته کنار استخر و هر لحطه ممکنه گوشی لیز بخوره و بیوفته تو آب، خواست مثل کولی ها جیغ بزنه که یادش اومد رئیس مافیا است و این کارا در شان اون نیست.
جی یونگ رو دید که یه مانتو بلند نسکافه ای پوشیده و دکمه هاشو نبسته و داره میدوه سمتش و گوشیش دستشه:
-اینم گوشی شما، آقای حواس پرت
تهیونگ گوشیش رو گرفت و گذاشت توی جیب عقب شلوارش و دکمه های لباس جی یونگ رو بست:
-یک دیگه من رو اینجوری صدا نکن، دو دکمه های لباست رو ببند، هر چی داشتی و نداشتی رو بقیه دیدن، مردا خوب میدونن چجوری همچین چیزی رو شکار کنن
-مثل تو؟
ذهن تهیونگ یه لحظه تصور کرد اگر قرار بود این اتفاق بیوفته چی میشد و سریع خودش رو جمع کرد:
-نه حالا هم برو داخل اتاقت
-اما منم میخوام بیام
-نه نمیشه، خطرناکه
-لطفا، همین یه بار...
جی یونگ بغض کرد که تهیونگ سرشو انداخت پایین:
-جهنم سوار شو
-هی پسر عمو انقدر لجباز نباش، بخوای نخوای من همسر آینده ات ام
تهیونگ دید که جی یونگ یه لگ کوتاه با نیم تنه پوشیده:
-این چه مزخرفیه که تو پوشیدی؟ لباس نداشتی؟
-میخواستم بیام استخر
-لازم نکرده جمع کن خودتو و برو تو اتاقت
حوله اش رو دور جی یونگ پیچید و رفت
جی یونگ به بادیگاردش نگاه کرد:
-میبینی سهون؟ همینجوری پیش بریم خودش به زانو میوفته
تهیونگ رفت داخل اتاقش و یه تیشرت سفید و با شلوار کارگو مشکی پوشید و یه کلاه کپ گذاشت رو سرش و اومد بیرون هتل، عینک آفتابیش رو زد و خواست خیلی خفن وارد ماشین بشه که یادش اومد گوشیش رو جا گذاشته کنار استخر و هر لحطه ممکنه گوشی لیز بخوره و بیوفته تو آب، خواست مثل کولی ها جیغ بزنه که یادش اومد رئیس مافیا است و این کارا در شان اون نیست.
جی یونگ رو دید که یه مانتو بلند نسکافه ای پوشیده و دکمه هاشو نبسته و داره میدوه سمتش و گوشیش دستشه:
-اینم گوشی شما، آقای حواس پرت
تهیونگ گوشیش رو گرفت و گذاشت توی جیب عقب شلوارش و دکمه های لباس جی یونگ رو بست:
-یک دیگه من رو اینجوری صدا نکن، دو دکمه های لباست رو ببند، هر چی داشتی و نداشتی رو بقیه دیدن، مردا خوب میدونن چجوری همچین چیزی رو شکار کنن
-مثل تو؟
ذهن تهیونگ یه لحظه تصور کرد اگر قرار بود این اتفاق بیوفته چی میشد و سریع خودش رو جمع کرد:
-نه حالا هم برو داخل اتاقت
-اما منم میخوام بیام
-نه نمیشه، خطرناکه
-لطفا، همین یه بار...
جی یونگ بغض کرد که تهیونگ سرشو انداخت پایین:
-جهنم سوار شو
۱.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.