𝒑𝒂𝒓𝒕40
𝒑𝒂𝒓𝒕40
+نه تهیونگ من کار دارم باید به شینو کمک کنم کارای واگذاری سهامو انجام بدیم ...و اینکه ....
ته: هوم .. و چی ؟
+هیچی .. یادم رفت چی میخواستم بگم :/ (الکی خندیدم)
از دفتر بیرون اومدم ...
فکرم درگیر بود ...
پشت میز نشستم ....
شینو: چطور بود ؟
+خوب .. بیا باید ..............
یکم بعد واسه ناهار همه رفتن پایین ...
شینو: بسه بیا بریم یه چیزی بخوریم
+میل ندارم
شینو: خوبی ا/ت؟
+اره بابا تا اینا تموم نشن اروم نمیشم :))
شینو: باش .. زود میام
تلفنم زنگ خورد ...
بدون نگاها کردن به شماره جواب دادم ...
+ الو بفرمایید ...
جیمین: عشقم خوبی؟
یه لحظه خشکم زد ...
صداش...
انگار صداش داشت تو سرم اکو میشد ..
خنده هاش وقتی من جیغ میزدم ....
جیمین: ا/ت ؟! بیب نمیخوای چیزی بگی؟!
این جملش ....
بدون کوچیکترین ریاکشنی گوشی رو قطع مردم ....
دستمو رو قلبم گذاشتم که دیگه نمیتونستم باهاش نفس بکشم ....
اون شب....
اون دستا ...
اون صدا .....
+نه ... نمیشه ... امکان نداره اون ... اون اونجا نبود ....
ته: (با شنیدن صدا ها از دفترش بیرون اومد) ا/ت؟
با چشمای اشکی بهم نگاه میکردم درحالی با کوبوندم دستم به قفسه سینم راه تنفس واسه خودم باز میکردم ....
ته: ا/ت چیشده؟ منو ببین.. ارووووم .... بیا بشمریم .... چیزی نیستتت ... یک ....دو ......
.
.
.
خیلی وقت بود که اینجوری نشده بودم
چشمامو از هم فاصله دادم تو ماشین ته بودم ...
ته: خوبی؟ میریم ییمارستان
+نه نه .. خوبم .. برو خونه
ته: چرت نگو ا/تتتت
+تهیونگ لطفا .. فقط ... فقط یکم خستم..........لطفا منو ببر خونه خودم
ته: ا/ت حرف بزن ... یهو چیشد .... از واگذاری سهامت اینجوری بهم ریختی ؟ من که ..........
+تهههه بس کن ... چیمیگی تو ؟؟ فقط میخوام برمن خونه خب ...
دستشو رو بازوم گذاشت که سری دستشو پس زدم ....
ته: (متعجب نگاه میکرد) باشه باشه میبرمت خونت
+نه تهیونگ من کار دارم باید به شینو کمک کنم کارای واگذاری سهامو انجام بدیم ...و اینکه ....
ته: هوم .. و چی ؟
+هیچی .. یادم رفت چی میخواستم بگم :/ (الکی خندیدم)
از دفتر بیرون اومدم ...
فکرم درگیر بود ...
پشت میز نشستم ....
شینو: چطور بود ؟
+خوب .. بیا باید ..............
یکم بعد واسه ناهار همه رفتن پایین ...
شینو: بسه بیا بریم یه چیزی بخوریم
+میل ندارم
شینو: خوبی ا/ت؟
+اره بابا تا اینا تموم نشن اروم نمیشم :))
شینو: باش .. زود میام
تلفنم زنگ خورد ...
بدون نگاها کردن به شماره جواب دادم ...
+ الو بفرمایید ...
جیمین: عشقم خوبی؟
یه لحظه خشکم زد ...
صداش...
انگار صداش داشت تو سرم اکو میشد ..
خنده هاش وقتی من جیغ میزدم ....
جیمین: ا/ت ؟! بیب نمیخوای چیزی بگی؟!
این جملش ....
بدون کوچیکترین ریاکشنی گوشی رو قطع مردم ....
دستمو رو قلبم گذاشتم که دیگه نمیتونستم باهاش نفس بکشم ....
اون شب....
اون دستا ...
اون صدا .....
+نه ... نمیشه ... امکان نداره اون ... اون اونجا نبود ....
ته: (با شنیدن صدا ها از دفترش بیرون اومد) ا/ت؟
با چشمای اشکی بهم نگاه میکردم درحالی با کوبوندم دستم به قفسه سینم راه تنفس واسه خودم باز میکردم ....
ته: ا/ت چیشده؟ منو ببین.. ارووووم .... بیا بشمریم .... چیزی نیستتت ... یک ....دو ......
.
.
.
خیلی وقت بود که اینجوری نشده بودم
چشمامو از هم فاصله دادم تو ماشین ته بودم ...
ته: خوبی؟ میریم ییمارستان
+نه نه .. خوبم .. برو خونه
ته: چرت نگو ا/تتتت
+تهیونگ لطفا .. فقط ... فقط یکم خستم..........لطفا منو ببر خونه خودم
ته: ا/ت حرف بزن ... یهو چیشد .... از واگذاری سهامت اینجوری بهم ریختی ؟ من که ..........
+تهههه بس کن ... چیمیگی تو ؟؟ فقط میخوام برمن خونه خب ...
دستشو رو بازوم گذاشت که سری دستشو پس زدم ....
ته: (متعجب نگاه میکرد) باشه باشه میبرمت خونت
۴.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.