وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟏𝟔❦
کوک=بچه ها شمارمو سیو کنید و اطلاعاتی که
بدست آوردید برام بفرستید تا جمع بندی کنم
واسه امی بفرستم .
کوک شمارشو داد و بچه ها شروع کردن .
کوک لبتابش رو از تو کیفش برداشت و شروع کرد به کار .
وقتی دستش خسته میشد میداد و من کمکش میکردم .
امی یکم حالش گرفته شده بود که فهمیدم یه جورایی برای چیه .
از دلخوریش ناراحت نشدم و خوشحالم نشدم .
سرمون به کار خودمون بود که امی گفت من میرم سفارشا رو بگیرم .
ا.ت=باشع
داشتیم کارمون رو میکردیم که امی جیغی زد و قبل از اینکه بیفته زمین کوک بغلش کرد .
حرصم دراومد .
کوک یکم قهوه روش ریخت که داد زدم
ا.ت=کوکککک سوختی !!
امی از بغل کوک اومد بیرون و گفت
امی=من واقعا معذرت میخوام
کوک=مهم نیست
ا.ت=پاشو بریم
کوک=مهم نیست
ا.ت=میریم همین الانننن
وسایلمونو جمع کردیم و سوار ماشین شدیم .
ا.ت=دم داروخونه نگه دار
کوک=چیز مهمی نیست ،نمیخواد نگران شی
ا.ت=نگران تو نیستم ،نگران دوست پسرمم
کوک=من دوست پسرتم دیگه
ا.ت=منظورم اینه که اگه دوست پسرم نبودی برام مهم نبود .
کوک=خیلی ممنون
جلوی داروخونه وایساد و سریع پماد خریدم و یه چند تا چسب زخم .
رفتم تو ماشین و پماد رو روی دستش به جایی که سوخته بود مالیدم و روش چسب زدم .
ا.ت=من میرم خونه خدافظ
از ماشین پیاده شدم که کوک اومد دنبالم و دستم رو کشید .
کوک=چی شده ؟ چرا اینطوری رفتار میکنی ؟
ا.ت=چجوری ؟ شاید بخاطر اینه که به اون میگی جان به من میگی هوم ، هان .
کوک=ببخشید
ا.ت=ولم من
کوک=چته ؟ فقط بخاطر یه جانم ؟
ا.ت=تو نمیفهمی ولی من یه دخترم و خوب میفهمم ،امی تورو دوست داره
کوک=نداره
ا.ت=باشه اصلا نداره ولم کن
کوک=گیریم که داشته باشه ،من که تورو دوست دارم
ا.ت=اومم آره ولی هیچ چیز غیر قابل تغییر نیست کوک .
کوک=الان منظورت .......
بیخیال ،واقعا جدی ای ؟
ا.ت=این بحث به جایی نمیرسه من میرم خونه
کوک دستمو کشید و منو نشوند تو ماشین
کوک=خودم می رسونمت
یونگی
امی ناراحت ول کرد رفت و منم رفتم لیوان های شکسته رو جمع کردم .
یه شیشه رفت تو دستم که درش آوردم .
لورا=چیکار میکنی ممکنه عفونت کنه
یونگی=نمیکنه
لورا=من نگرانم بیا بشین ،همراهم زدعفونی کننده دارم .
بقیه ی ظرف هارو کارمند کافه جمع کرد و معذرت خواهی کردیم .
به دستم زدعفونی کننده زد و روش چسب زد .
یونگی=مرسی
لورا=خواهش میکنم ،ولی دیگه همچین کاری نکن من نگران میشم
یونگی=برای چی باید نگران بشی ؟
لورا=به عنوان یه دوست نمیتونم نگرانت بشم ؟
یونگی=نه
لورا=ولی دوستا بهم اهمیت میدن و همو دوست دارن
یونگی= من خیلی دوستی نداشتم ،اوکی نیستم با این حرکات
لورا خیلی ناگهانی بغلم کردی و گفت
لورا=مهم نیست از الان من میشم یه دوست خوب که بتونی بهش اطمینان کنی .
یونگی=چیکار میکنی ؟
∆جا نشد 🦋.
بدست آوردید برام بفرستید تا جمع بندی کنم
واسه امی بفرستم .
کوک شمارشو داد و بچه ها شروع کردن .
کوک لبتابش رو از تو کیفش برداشت و شروع کرد به کار .
وقتی دستش خسته میشد میداد و من کمکش میکردم .
امی یکم حالش گرفته شده بود که فهمیدم یه جورایی برای چیه .
از دلخوریش ناراحت نشدم و خوشحالم نشدم .
سرمون به کار خودمون بود که امی گفت من میرم سفارشا رو بگیرم .
ا.ت=باشع
داشتیم کارمون رو میکردیم که امی جیغی زد و قبل از اینکه بیفته زمین کوک بغلش کرد .
حرصم دراومد .
کوک یکم قهوه روش ریخت که داد زدم
ا.ت=کوکککک سوختی !!
امی از بغل کوک اومد بیرون و گفت
امی=من واقعا معذرت میخوام
کوک=مهم نیست
ا.ت=پاشو بریم
کوک=مهم نیست
ا.ت=میریم همین الانننن
وسایلمونو جمع کردیم و سوار ماشین شدیم .
ا.ت=دم داروخونه نگه دار
کوک=چیز مهمی نیست ،نمیخواد نگران شی
ا.ت=نگران تو نیستم ،نگران دوست پسرمم
کوک=من دوست پسرتم دیگه
ا.ت=منظورم اینه که اگه دوست پسرم نبودی برام مهم نبود .
کوک=خیلی ممنون
جلوی داروخونه وایساد و سریع پماد خریدم و یه چند تا چسب زخم .
رفتم تو ماشین و پماد رو روی دستش به جایی که سوخته بود مالیدم و روش چسب زدم .
ا.ت=من میرم خونه خدافظ
از ماشین پیاده شدم که کوک اومد دنبالم و دستم رو کشید .
کوک=چی شده ؟ چرا اینطوری رفتار میکنی ؟
ا.ت=چجوری ؟ شاید بخاطر اینه که به اون میگی جان به من میگی هوم ، هان .
کوک=ببخشید
ا.ت=ولم من
کوک=چته ؟ فقط بخاطر یه جانم ؟
ا.ت=تو نمیفهمی ولی من یه دخترم و خوب میفهمم ،امی تورو دوست داره
کوک=نداره
ا.ت=باشه اصلا نداره ولم کن
کوک=گیریم که داشته باشه ،من که تورو دوست دارم
ا.ت=اومم آره ولی هیچ چیز غیر قابل تغییر نیست کوک .
کوک=الان منظورت .......
بیخیال ،واقعا جدی ای ؟
ا.ت=این بحث به جایی نمیرسه من میرم خونه
کوک دستمو کشید و منو نشوند تو ماشین
کوک=خودم می رسونمت
یونگی
امی ناراحت ول کرد رفت و منم رفتم لیوان های شکسته رو جمع کردم .
یه شیشه رفت تو دستم که درش آوردم .
لورا=چیکار میکنی ممکنه عفونت کنه
یونگی=نمیکنه
لورا=من نگرانم بیا بشین ،همراهم زدعفونی کننده دارم .
بقیه ی ظرف هارو کارمند کافه جمع کرد و معذرت خواهی کردیم .
به دستم زدعفونی کننده زد و روش چسب زد .
یونگی=مرسی
لورا=خواهش میکنم ،ولی دیگه همچین کاری نکن من نگران میشم
یونگی=برای چی باید نگران بشی ؟
لورا=به عنوان یه دوست نمیتونم نگرانت بشم ؟
یونگی=نه
لورا=ولی دوستا بهم اهمیت میدن و همو دوست دارن
یونگی= من خیلی دوستی نداشتم ،اوکی نیستم با این حرکات
لورا خیلی ناگهانی بغلم کردی و گفت
لورا=مهم نیست از الان من میشم یه دوست خوب که بتونی بهش اطمینان کنی .
یونگی=چیکار میکنی ؟
∆جا نشد 🦋.
۵۱.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.