امروز نزدیک بود از خوشحالی گریه کنم
امروز نزدیک بود از خوشحالی گریه کنم
کسی که خیلی دوستش دارم :b
خب ببینید من سال پیش با b آشنا شدم و خیلی دوست داشتم باهاش دوست بشم . خب ما دوست شدیم و اینا . اون برای من دوست صمیمی بود ولی من نمیدونستم من دوست صمیمیشم یا نه تا امروز. خب قبلا من میدیدم که همه ی دوستاشو بغل میکنه و کلی بهم نزدیکن و خب یزره احساس بدی داشتم تا امروزززز
امروز صبح تو مدرسه رو میز نشسته بودم داشتم میخندیدم ( اون یکی دوستم ی چیز یگفته بود ) که دیدم اومده تو کلاسمون ، داشت با بقیه حرف میزد بعد منم هنوز رو میز نشسته بودم که اومد کنار دستشو باز کردم اومد بغلم . داشتم از ذوق میمردم . بعد اونیکی دوستم که با b هم دوسته گفت میخوای برم ازش بپرسم تو دوست صمیمیش هستی یا نه ؟ منم قبول کردم . زنگ ناهار شد رفت ازش پرسیدم اونم گفته اره . بعد امروز خیلی پیش هم بودیم و همش میومد تو بغلم * جشن داشتیم *
دستمو میگرفت نقاشی میکرد
* نقاشیش عالیه *
وقتی برای ناهار داشتیم میرفتیم ناهارخوری ی خودکار پیدا کرد برداشت رو گردنم نقاشی کرد 😂
کلا امروز خیلی خیلی خوب بود * غیر از موضوع دعوا کلاس هامون * خیلی خر ذوق شدم
کسی که خیلی دوستش دارم :b
خب ببینید من سال پیش با b آشنا شدم و خیلی دوست داشتم باهاش دوست بشم . خب ما دوست شدیم و اینا . اون برای من دوست صمیمی بود ولی من نمیدونستم من دوست صمیمیشم یا نه تا امروز. خب قبلا من میدیدم که همه ی دوستاشو بغل میکنه و کلی بهم نزدیکن و خب یزره احساس بدی داشتم تا امروزززز
امروز صبح تو مدرسه رو میز نشسته بودم داشتم میخندیدم ( اون یکی دوستم ی چیز یگفته بود ) که دیدم اومده تو کلاسمون ، داشت با بقیه حرف میزد بعد منم هنوز رو میز نشسته بودم که اومد کنار دستشو باز کردم اومد بغلم . داشتم از ذوق میمردم . بعد اونیکی دوستم که با b هم دوسته گفت میخوای برم ازش بپرسم تو دوست صمیمیش هستی یا نه ؟ منم قبول کردم . زنگ ناهار شد رفت ازش پرسیدم اونم گفته اره . بعد امروز خیلی پیش هم بودیم و همش میومد تو بغلم * جشن داشتیم *
دستمو میگرفت نقاشی میکرد
* نقاشیش عالیه *
وقتی برای ناهار داشتیم میرفتیم ناهارخوری ی خودکار پیدا کرد برداشت رو گردنم نقاشی کرد 😂
کلا امروز خیلی خیلی خوب بود * غیر از موضوع دعوا کلاس هامون * خیلی خر ذوق شدم
۵۰۳
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.