Pt31(می دونم خیلی چرت شد دیگه ب روم نیارین)
لاهاف کرسای پدرام کنار زد نشست جلو تلویزن روشنش کرد اعظم خانم: پدراممممممممممممم( تن صدا فوق العاده بالاش ب رخ میکشع). پدرام از تو اشپز خونه: بلههه اعظم خانم: پدراممممممممممممممممممممممممممممم( بلند تر) پدرام: بلهههههههههههههه اعظم خانم: پدرامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم(الان باید بگید یا روح ساسانیام) اصلاهمه پرهام ریخته بود عین لواشک خشک شده بودم از تو اشپز خونه میاد بیرون پدرام: چی میگی اهههه اعظم خانم: تخمه هندونه هات رو وردار بیار پدرام: نمیشد اینو همونجا میگفتی اعظم خانم: ن پدرام: کاملا منطقی بود اعظم خانم: زر نزن برو گمشو تخمه وردار بیار الان بسکتبال دی ان ای شروع میشع پدرام: دی ان ای چیه ام بی ای درسته اعظم خانم: پدصگ عین اون بابات ب جا اینکه وایسی جواب منو بدی برو گمشو خبر مرگت تخمه هایی ک با زحمت از تو دل هندونه ها لزولمعده های شماها کشیدم بیرون وردار بیار .....اصلا وایسا دمپایی...دمپایی کووو یونگی: عه خب خبرت برو وردار بیار. دیگ بزغالهههه متکا شوت میکردم سمتش ک خورد تو ملاجش از اونجایی هم ک این لاهافا پارچشون استر بود پاش لیز خورد خورد ب لوله بخاری پدرام: جزقاله شدممممم از اون طرف چپ شد افتاد رو یونگی 🙂💔🗡 پدرام: یا جد ریاضییییی اعظم خانم: وایسا پسره الدنگ میشینی رو داماد من ارع ادمتتت میکنممممم پدرام: بابا ب من چ خودش متکا پرت کرد اعظم خانم : از صب ک پا شدم داری میری رو اعصاب داری همش بحث میکنی چص خر باقالی پدرام: باقالی حرمت دارع ن لذت اعظم خانم جورابای عباس اقا ک با دست کش مخصوص و ماسک ضد بو ک تو دست داشت رو ب طرف پدرام پرت میکنه پدرام: جیغغغغغغغغ پدرام: دیوار خونه نم میده مجبورید تو تابستون بخاری روشن کنید تقصیر منههههه من: اعظم خانم با شمارش من 3_2_1اتش پرتاب دوبارع *** عباس اقا بعد از گذروندن مراحل کارش بلاخرع از دس ب اب اومد بیرون عباس اقا: عاخیش خدا چشام باز شد چقد خسته بودم خودم نمیدونستم چشماشو بست و از اکسیژن پاکیزه نفس کشید ک ی دفعه ی چیزی از قبل گوشش رد شد از سوراخ بالا در رفت تو دستشویی عباس اقا: ها این چی بود دیگ کبوتر بود؟..... چن قدم از اونجا دور شد ک ی بوی اشنا ب دماغش خورد عباس اقا عین ی خرس ک بوی ماهی ب دماغش خورده بو میکشه ارام ارام ب سوی مستراب گام برمیدارع با یک ضربه درو. باز میکنه نکاهی چیز میندازه لب پنچره جورابشو میبینه از اونجایی ک جوراب لبه پنچره بود باد ملایمی میوزه و جوراب سر میخوره بره پایین ک مستقیم میشه دستشویی عباس اقا: نهههههههههههه صحنه اهسته عباس اقا:نرووووووووو
۸.۹k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.