عشق شیرین🖤🖤

عشق شیرین🖤🖤
پارت 2 👑👑


یادم باشه بعدا این جارو مرتب کنم.
یه نیم تنه سفید نپوشیدم از روش هم بیه چارخونه ابی سفید با یه شلوار ابی زاپ دار چسب و کوله برداشتم رفتم سمت بیرون. کمتر از دو ساعت وقت داشتم امیدوارم تو ترافیک گیر نکنم وگرنه بد بخت میشم
داشتم کفش هامو میپوشیدم که مامان با سرعت به سمتم اومد
هه ری... دختر هزار بار گفتم امتحان و یک شبه نخون نمیتونی مثل این میمونه که بخوای یه دیگ سوپ تو یه شب بخوری میتونی! خب تو طول ترم بخون که این طوری نشه.
یونا.. چشششششم مامان گلم دفعه اخر دیگه تکرار نمیشه!!
هه ری.. خوبه بیا این قهوه یکم بخور این ساندویچ هم تورا ه بخور.
یونا.. مرسی مامان قشنگم اگه دیگه امری نیست من برم داره دیرم میشه؟!!!
هه ری.. نه عرضی نیست برو...... نه بابات گفت بعد دانشگاه یه سر بری شرکت کارت داره.
یونا.. باشه زیبا روی من فعلا خداحافظ.
هه ری.. فعلا موفق باشی
یونا.. اومدم بیرون و با ماشین راه افتادم به سمت دانشگاه . اخیش ترافیک نبود مگرنه نمیرسیدم.
خب اینم از ماشین که پارک کردم امتحان 20 مین دیگه شروع میشه.
وا خدا کنه کل شب بیداری که درس خوندم عمل کنه
دو ساعت بعد............
سولی.. یونا یونا
اهای یونا صبر کن منم بیام.


پایان پارت✨✨✨