for love P5
for love p5
نکنه میخوان منو جونگ کوک باهم....
آه رز این غیر ممکنه پس بهش فکر نکن.
ذهنمو آزاد کردم و خوابیدم.
با صدای مامان از خواب پا شدم
م.ر : رز عزیزم بلند شو.
م.ر : مهمونامون تا چهل دقیقه دیگه میرسن بلند شو عزیزم
با بهت از خواب پریدم.
+ چ...چی؟ اونا کی میان؟؟
م.ر : بلاخره بیدار شدی عزیزم گفتم تا نیم ساعت دیگه
+ ولی گفتی چهل دقیقه دیگه ها
م.ر : به جای حرف زدن بلند شو لباس بپوش
چشمی گفتم که مامان از اتاقم بیرون رفت.
رفتم دوش گرفتم و تو حموم متوجه شدم بدنم چقدر کبوده.
از حموم که بیرون اومدم با کرمپودر تلاش کردم زخمام و کاور کنم ولی چون اول از پاهام شروع کرده بودم نتونستم دست راستمو کاور کنم.
با استرس دنبال یه لباس پوشیده میگشتم و خدارو شکر پیداش کردم.
لباسمو پوشیدم و خواستم موهامو ببندم که صدای زنگ در بهم فهموند مهمونا اومدن.
به پشت موهام گیره زدم و رفتم پایین
اوه شتتتتت
مهمونامون مامان و بابا و خواهر جونگ کوک بودن . اول جونگ کوک رو ندیدم و فکر کردم نمیاد ولی آخر از همه اومد و باهم سلام و علیک کردیم.
ترسیدم که جلوی خانوادم کاری باهام نداشته باشه که یادم افتاد اون اصلا نمیدونه من کیم....
من هروقت میرم مدرسه چتری هامو که تا زیر چونه مه رو میدازم رو صورتم تا کسی منو نشناسه
به این فکر نفس عمیقی کشیدم و لبخند زدم
اول با شربت و شیرینی از مهمونا پذیرایی کردم و بعد شروع به حرف زدن کردیم.
پدر ها و جونگ کوک راجب بیزنس و تجارت و سرمایه گذاری حرف میزدن ولی مامان ها و من و مینجی ( خواهر جونگ کوک ) راجب چیزی نرمالی مثل خرید کردن و آشپزی و سرگرمی و اینا صحبت میکردیم
کیم شه پو اومد و گفت وقت شامه
سر سفره شام دیگه همه شروع به حرف زدن باهم کردن
چیزایی مثل کارهای روزمره و چیزایی که دوست داریم
صحبت داشت خوب پیش میرفت
( لاولیا مامان جونگ کوک رو با ^ م.ج ^ بابای جونگ کوک را با ^ب.ج ^ و مینجی رو با ^ م ^ نشون میدم )
م.ر : ولی من ترجیح میدم سبز بپوشم
م.ج : سبز قشنگه ولی قرمز بهتر نیست؟
م : ولی مامان من با خانم هوانگ موافقم سبز قشنگ تره
ب .ر : من که مشکی رو ترجیح میدم
ب.ج : ولی خاکستری بهتره
_ بابا شما یا باید مشکی بپوشی یا خاکستری یا سورمه ای چه فرقی به حالت میکنه؟
از این حرف همه شروع به خندیدن کردیم
م.ج : رز عزیزم تو چه رنگی رو ترجیح میدی؟
یکم فکر کردم
+ سفید
م.ر : جونگ کوک جان تو چی؟
_ من چی؟
مامان لبخندی زد
م.ر : تو لباس پوشیدن چه رنگی رو ترجیح میدی؟
_ مشکی
م : معلومه
همه باز خندیدیم که پدر ها به هم نگاهی انداختن
پدر جونگ کوک با چنگال دسرش دوبار به جام شرا.بش کوبید.
ب.ج : خب خب خب گفتیم و خندیدیم ولی حالا باید یه خبر مهم رو اعلام کنیم
ب . ج : برای گسترش روابط کاریمون قراره تصمیم مهمی بگیریم آقای هوانگ شما ادامه بدید
ب.ر : ما تصمیم گرفتیم رز و جونگ کوک رو به عقد هم در بیاریم
چی؟؟؟؟
اینا داشتن چی میگفتن؟؟؟
مامان جونگ کوک که بهت تو چشمامو دید گفت
م.ج : ولی الان نه
م.ر: بچه ها اول یه مدت زمانی باهم قرار میزارن بعد که همو کامل شناختن میریم سراغ عقد و عروسی
منو جونگ کوک مثل مرده ها بودیم هیچکی حرف نمیزد
م : جونگ کوک؟ رز؟ نظرتون چیه؟
نمیدونستم چیکار کنم به جونگ کوک نگاه کردم.
انتظار داشتم اون یه کاری کنه ولی اونم از من همین انتظار رو داشت
تو دلم ازش خواهش کردم قبول نکنه ولی با صداش قلبم ریخت
_ قبوله
حالا همه نگاها رو من بود
قلبم اونقدر تند میزد که میشد باهاش برق تولید کرد
نفسمو حبس کردم و دهنمو برای حرف زدن باز کردم
+..........
اوکی لاولیا بریم سراغ اسلاید ها
اسلاید دوم استایل جونگ کوک
اسلاید سوم استایل رز
اسلاید چهارم بابای جونگ کوک
اسلاید پنجم مامان جونگ کوک
اسلاید ششم مینجی ( خواهر جونگ کوک )
نکنه میخوان منو جونگ کوک باهم....
آه رز این غیر ممکنه پس بهش فکر نکن.
ذهنمو آزاد کردم و خوابیدم.
با صدای مامان از خواب پا شدم
م.ر : رز عزیزم بلند شو.
م.ر : مهمونامون تا چهل دقیقه دیگه میرسن بلند شو عزیزم
با بهت از خواب پریدم.
+ چ...چی؟ اونا کی میان؟؟
م.ر : بلاخره بیدار شدی عزیزم گفتم تا نیم ساعت دیگه
+ ولی گفتی چهل دقیقه دیگه ها
م.ر : به جای حرف زدن بلند شو لباس بپوش
چشمی گفتم که مامان از اتاقم بیرون رفت.
رفتم دوش گرفتم و تو حموم متوجه شدم بدنم چقدر کبوده.
از حموم که بیرون اومدم با کرمپودر تلاش کردم زخمام و کاور کنم ولی چون اول از پاهام شروع کرده بودم نتونستم دست راستمو کاور کنم.
با استرس دنبال یه لباس پوشیده میگشتم و خدارو شکر پیداش کردم.
لباسمو پوشیدم و خواستم موهامو ببندم که صدای زنگ در بهم فهموند مهمونا اومدن.
به پشت موهام گیره زدم و رفتم پایین
اوه شتتتتت
مهمونامون مامان و بابا و خواهر جونگ کوک بودن . اول جونگ کوک رو ندیدم و فکر کردم نمیاد ولی آخر از همه اومد و باهم سلام و علیک کردیم.
ترسیدم که جلوی خانوادم کاری باهام نداشته باشه که یادم افتاد اون اصلا نمیدونه من کیم....
من هروقت میرم مدرسه چتری هامو که تا زیر چونه مه رو میدازم رو صورتم تا کسی منو نشناسه
به این فکر نفس عمیقی کشیدم و لبخند زدم
اول با شربت و شیرینی از مهمونا پذیرایی کردم و بعد شروع به حرف زدن کردیم.
پدر ها و جونگ کوک راجب بیزنس و تجارت و سرمایه گذاری حرف میزدن ولی مامان ها و من و مینجی ( خواهر جونگ کوک ) راجب چیزی نرمالی مثل خرید کردن و آشپزی و سرگرمی و اینا صحبت میکردیم
کیم شه پو اومد و گفت وقت شامه
سر سفره شام دیگه همه شروع به حرف زدن باهم کردن
چیزایی مثل کارهای روزمره و چیزایی که دوست داریم
صحبت داشت خوب پیش میرفت
( لاولیا مامان جونگ کوک رو با ^ م.ج ^ بابای جونگ کوک را با ^ب.ج ^ و مینجی رو با ^ م ^ نشون میدم )
م.ر : ولی من ترجیح میدم سبز بپوشم
م.ج : سبز قشنگه ولی قرمز بهتر نیست؟
م : ولی مامان من با خانم هوانگ موافقم سبز قشنگ تره
ب .ر : من که مشکی رو ترجیح میدم
ب.ج : ولی خاکستری بهتره
_ بابا شما یا باید مشکی بپوشی یا خاکستری یا سورمه ای چه فرقی به حالت میکنه؟
از این حرف همه شروع به خندیدن کردیم
م.ج : رز عزیزم تو چه رنگی رو ترجیح میدی؟
یکم فکر کردم
+ سفید
م.ر : جونگ کوک جان تو چی؟
_ من چی؟
مامان لبخندی زد
م.ر : تو لباس پوشیدن چه رنگی رو ترجیح میدی؟
_ مشکی
م : معلومه
همه باز خندیدیم که پدر ها به هم نگاهی انداختن
پدر جونگ کوک با چنگال دسرش دوبار به جام شرا.بش کوبید.
ب.ج : خب خب خب گفتیم و خندیدیم ولی حالا باید یه خبر مهم رو اعلام کنیم
ب . ج : برای گسترش روابط کاریمون قراره تصمیم مهمی بگیریم آقای هوانگ شما ادامه بدید
ب.ر : ما تصمیم گرفتیم رز و جونگ کوک رو به عقد هم در بیاریم
چی؟؟؟؟
اینا داشتن چی میگفتن؟؟؟
مامان جونگ کوک که بهت تو چشمامو دید گفت
م.ج : ولی الان نه
م.ر: بچه ها اول یه مدت زمانی باهم قرار میزارن بعد که همو کامل شناختن میریم سراغ عقد و عروسی
منو جونگ کوک مثل مرده ها بودیم هیچکی حرف نمیزد
م : جونگ کوک؟ رز؟ نظرتون چیه؟
نمیدونستم چیکار کنم به جونگ کوک نگاه کردم.
انتظار داشتم اون یه کاری کنه ولی اونم از من همین انتظار رو داشت
تو دلم ازش خواهش کردم قبول نکنه ولی با صداش قلبم ریخت
_ قبوله
حالا همه نگاها رو من بود
قلبم اونقدر تند میزد که میشد باهاش برق تولید کرد
نفسمو حبس کردم و دهنمو برای حرف زدن باز کردم
+..........
اوکی لاولیا بریم سراغ اسلاید ها
اسلاید دوم استایل جونگ کوک
اسلاید سوم استایل رز
اسلاید چهارم بابای جونگ کوک
اسلاید پنجم مامان جونگ کوک
اسلاید ششم مینجی ( خواهر جونگ کوک )
۶.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.