اکیپ عاشقی 🤍💜
ارسلان:سلام چطورین ؟
متینکا :خوبیم
دیانا:سلام
متینکا :سلام
ارسلان:رفتیم تو و به متینکا گفتم برین بخوابین و دیانا رو بردم بالا و گفتم شب بخیر
متینکا :شب بخیر
دیانا:ارسلان منو برد بالا و گذاشتم رو تخت آروم بلند شدمو گفتم تو اینجا بخواب من میرم اتاق بغلی
ارسلان:مگه پیشم نمیخوابی؟
دیانا:نه
ارسلان:حداقل تا وقتی که میخوابم کنارم باش
دیانا:باشه. رفتم رو صندلی کنار تخت نشستم و به ارسلان خیره شدم یکم بعد دیدم چشاش بسته شده آروم بلند شدم که
متینکا :خوبیم
دیانا:سلام
متینکا :سلام
ارسلان:رفتیم تو و به متینکا گفتم برین بخوابین و دیانا رو بردم بالا و گفتم شب بخیر
متینکا :شب بخیر
دیانا:ارسلان منو برد بالا و گذاشتم رو تخت آروم بلند شدمو گفتم تو اینجا بخواب من میرم اتاق بغلی
ارسلان:مگه پیشم نمیخوابی؟
دیانا:نه
ارسلان:حداقل تا وقتی که میخوابم کنارم باش
دیانا:باشه. رفتم رو صندلی کنار تخت نشستم و به ارسلان خیره شدم یکم بعد دیدم چشاش بسته شده آروم بلند شدم که
۱۷.۱k
۲۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.