تتو آرتیست من🖤🫀p1
ویو می سان با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم کش و قوسی به بدنم دادم و بلند شدم پرده ی اتاقم رو زدم کنار هوا بارونی بود رفتم دستشویی صورتم رو شستم روتین پوستیم رو انجام دادم رفتم یه قهوه با کیک خوردم تموم که شد گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم....: سلام من میخواستم تتو بزنم کی بیان می سان: سلام امشب ساعت 8اینجا باشید....: خدانگهدار بوق بوق
رفتم اتاق کارم رو اماده کردم چون نیم ساعت دیگه سوجون میاد واسش برای اولین بار تتو بزنم صندلی رو تمیز کردم دستکشم رو اماده کردم وسایل تتو رو با الکل تمیز کردم که زنگ در خورد ساعت رو نگاه کردم ساعت۱۱:۳٠بود چقدر زمان زود گذشت رفتم در رو باز کردم سوجون: سلام گوگولی من می سان: من کجام گوگولی سوجون: تو گوگولی نیستی ولی گوگولی منی
می سان: باشه بیا تو امروز فقط ۳مشتری دارم سوجون: چه کم من اولیشم دیگه می سان: اره چه طرحی میخوای بزنی سوجون: این طرح رو می سان: باشه کجات میخوای بزنی سوجون: روی مچم می سان: باشه (1ساعت نیم بعد) می سان: تموم شد سوجون: واییی چقدر خوشگل شد تموم کاراش رو کردی می سان: اره می سان: بیا حالا که تا اینجا اومدی بهت یه نوشیدنی بدم سوجون: باشه اب پرتقال میخوام می سان: باشه (بعد از خوردن اب پرتقال) سوجون: من دیگه برم که از مدیر کتابخونه فقط۲ساعت مرخصی گرفته بودم می سان: باشه خدافظ سوجون: خدافظظ (یادم رفت بگم می سان یه سگ به اسم ترلان و یه گربه به نام موچی داره) موچی میو میو کرد فهمیدم گشنشه بغلش کردم و گفتم: خوشگلم موچی قشنگم الان بهت غذا میدم گفت میوو گذاشتمش زمین زفتم اشپزخونه غذاش رو تو ظرفش ریختم و گذاشتم جلوش تا بخوره که گوشیم زنگ خورد رفتم جواب دادم گفتم: سلام بفرمایید گفت: سلام من ساعت ۲:۳٠ نیم وقت داشتم میخواستم کنسل کنم گفتم: بله وقتتون کنسل شد خدانگهدار گفت: مرسی خدافظ باز دوباره گوشیم زنگ خورد٠می سان: بله بفرمایید...: سلام من ساعت 4 وقت داشتم کنسل کنید می سان: بله حتما خدانگهدار....: خدافظ
دیدنم حالا که وقتم خالیه یکم برم بیرون یه هودی پوشیدم با یه شلوار ذغالی رفتم بیرون هوا بارونی بود از وقتی بیدار شدم همینجوری بارون میومد ایرپادم روگذاشتم و یه اهنگ گذاشتم خیلی حس خوبی میداد یه ساعتم نگاه کردم 4ساعته بیرونم چشمام از حدقه دراومد تا الان نفهمیده بودم ساعت ۴:۳٠ بود رفتم سوپر مارکت یکم گوشت و نودل و دوکبوکی گرفتم با یکم خوراکی حساب کردم رفتم خونه باز ساعت رو دیدم ساعت۵:۱٠ دقیقه بود ساعت عین برق و باد میگذره یهو دیدم ترلان مثل برق دوید پارس کرد منم بغلش کردم وسایل رو گذاشتم تو اشپزخونه واسه ترلان غذا گذاشتم دیدم شکمم صدا میده گشنمه خب از صبح هیچی نخوردم اب رو گذاشتم جوش بیاد تا جوش بیاد رفتم لباسم رو عوض کردم اما نظرم برگشت رفتم اشپزخونه شعله ی گاز رو خاموش کردم و رفتم حمام (بعد از نیم ساعت) دوش گرفتم اومدم ساعت ۶بود یه لباس پوشیدم (عکسش هست) موهام را از بالا دم اسبی بستم و رفتم پایین اب رو گذاشتم جوش بیاد (نودل رو خورد ساعت ۶:۴٠) رفتم وسایل تتو رو الکل زدم صندلی رو الکل زدم روکش صندلی رو گذاشتم دستکش هارو اماده کردم وسایل تتو رو الکل زدم رفتم پایین (ساعت۷:۱۳ دقیقه) رفتم یکم کرم زدم به صورتم یکم رژ لب هم زدم رفتم با موچی و ترلان بازی کردم زنگ در خونه زده شد ساعت رو نگاه کردم ۸:٠٠ چه به وقت در رو باز کردم دیدم کیم تهیونگ بوکسور معروفه گفت: سلام وقت تتو داشتم
رفتم اتاق کارم رو اماده کردم چون نیم ساعت دیگه سوجون میاد واسش برای اولین بار تتو بزنم صندلی رو تمیز کردم دستکشم رو اماده کردم وسایل تتو رو با الکل تمیز کردم که زنگ در خورد ساعت رو نگاه کردم ساعت۱۱:۳٠بود چقدر زمان زود گذشت رفتم در رو باز کردم سوجون: سلام گوگولی من می سان: من کجام گوگولی سوجون: تو گوگولی نیستی ولی گوگولی منی
می سان: باشه بیا تو امروز فقط ۳مشتری دارم سوجون: چه کم من اولیشم دیگه می سان: اره چه طرحی میخوای بزنی سوجون: این طرح رو می سان: باشه کجات میخوای بزنی سوجون: روی مچم می سان: باشه (1ساعت نیم بعد) می سان: تموم شد سوجون: واییی چقدر خوشگل شد تموم کاراش رو کردی می سان: اره می سان: بیا حالا که تا اینجا اومدی بهت یه نوشیدنی بدم سوجون: باشه اب پرتقال میخوام می سان: باشه (بعد از خوردن اب پرتقال) سوجون: من دیگه برم که از مدیر کتابخونه فقط۲ساعت مرخصی گرفته بودم می سان: باشه خدافظ سوجون: خدافظظ (یادم رفت بگم می سان یه سگ به اسم ترلان و یه گربه به نام موچی داره) موچی میو میو کرد فهمیدم گشنشه بغلش کردم و گفتم: خوشگلم موچی قشنگم الان بهت غذا میدم گفت میوو گذاشتمش زمین زفتم اشپزخونه غذاش رو تو ظرفش ریختم و گذاشتم جلوش تا بخوره که گوشیم زنگ خورد رفتم جواب دادم گفتم: سلام بفرمایید گفت: سلام من ساعت ۲:۳٠ نیم وقت داشتم میخواستم کنسل کنم گفتم: بله وقتتون کنسل شد خدانگهدار گفت: مرسی خدافظ باز دوباره گوشیم زنگ خورد٠می سان: بله بفرمایید...: سلام من ساعت 4 وقت داشتم کنسل کنید می سان: بله حتما خدانگهدار....: خدافظ
دیدنم حالا که وقتم خالیه یکم برم بیرون یه هودی پوشیدم با یه شلوار ذغالی رفتم بیرون هوا بارونی بود از وقتی بیدار شدم همینجوری بارون میومد ایرپادم روگذاشتم و یه اهنگ گذاشتم خیلی حس خوبی میداد یه ساعتم نگاه کردم 4ساعته بیرونم چشمام از حدقه دراومد تا الان نفهمیده بودم ساعت ۴:۳٠ بود رفتم سوپر مارکت یکم گوشت و نودل و دوکبوکی گرفتم با یکم خوراکی حساب کردم رفتم خونه باز ساعت رو دیدم ساعت۵:۱٠ دقیقه بود ساعت عین برق و باد میگذره یهو دیدم ترلان مثل برق دوید پارس کرد منم بغلش کردم وسایل رو گذاشتم تو اشپزخونه واسه ترلان غذا گذاشتم دیدم شکمم صدا میده گشنمه خب از صبح هیچی نخوردم اب رو گذاشتم جوش بیاد تا جوش بیاد رفتم لباسم رو عوض کردم اما نظرم برگشت رفتم اشپزخونه شعله ی گاز رو خاموش کردم و رفتم حمام (بعد از نیم ساعت) دوش گرفتم اومدم ساعت ۶بود یه لباس پوشیدم (عکسش هست) موهام را از بالا دم اسبی بستم و رفتم پایین اب رو گذاشتم جوش بیاد (نودل رو خورد ساعت ۶:۴٠) رفتم وسایل تتو رو الکل زدم صندلی رو الکل زدم روکش صندلی رو گذاشتم دستکش هارو اماده کردم وسایل تتو رو الکل زدم رفتم پایین (ساعت۷:۱۳ دقیقه) رفتم یکم کرم زدم به صورتم یکم رژ لب هم زدم رفتم با موچی و ترلان بازی کردم زنگ در خونه زده شد ساعت رو نگاه کردم ۸:٠٠ چه به وقت در رو باز کردم دیدم کیم تهیونگ بوکسور معروفه گفت: سلام وقت تتو داشتم
۲۰.۴k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.