i used to hate alphas
i used to hate alphas
p14
"آ... بله... فقط... می شه بپرسم چه اتفاقی افتاد؟ چیزی یادم نمیاد..."
آقای لی لبخندی زد.
"خیلی شانس آوردی پسرم... اون دانشجو خودش رو کنترل کرد و به جای تو، دست خودش رو گاز گرفت."
جونگکوک با تعجب نگاهش به آقای لی انداخت.
"تهیونگ... اون... واقعاً این کار رو کرد؟"
آقای لی سری تکون داد.
"آره... درضمن اون پسر خیلی نگرانت بود..."
جونگکوک دقیقا نمی دونست داره چه اتفاقی میوفته. اون دیوونه... واقعاً برای جونگکوک این کار رو کرده بود؟
"تهیونگ... الان کجاست؟"
آقای لی شونه ای بالا انداخت.
"فکر کنم توی درمانگاه باشه... راستی، با مادرت تماس گرفتیم."
"خیلی ممنون..."
با صدای در آقای لی بلند شد و به سمت در راه افتاد.
"بفرمایید داخل."
خانم جئون در حالی که دست هانریون رو گرفته بود وارد اتاق شد. هانریون با عجله به سمت جونگکوک دوید و خودش رو توی آغوش جونگکوک انداخت.
"مامی... حالت خوبه؟"
جونگکوک لبخند کمرنگی زد گونه ی هانریون رو بوسید.
"مامی حالش خوبه فرشته کوچولو... شرمنده که نگرانت کردم..."
آقای لی احترامی گذاشت و خودش رو به خانم جئون معرفی کرد.
"من لی هیونجائه هستم؛ همکار جونگکوک شی."
خانم جئون احترامی گذاشت و با نگرانی به جونگکوک چشم دوخت.
"بهش حمله نشد؟ قرص هاش رو مصرف کرد؟"
آقای لی لبخندی زد و خانم جئون رو راهنمایی کرد تا روی تخت کناری بشینه.
p14
"آ... بله... فقط... می شه بپرسم چه اتفاقی افتاد؟ چیزی یادم نمیاد..."
آقای لی لبخندی زد.
"خیلی شانس آوردی پسرم... اون دانشجو خودش رو کنترل کرد و به جای تو، دست خودش رو گاز گرفت."
جونگکوک با تعجب نگاهش به آقای لی انداخت.
"تهیونگ... اون... واقعاً این کار رو کرد؟"
آقای لی سری تکون داد.
"آره... درضمن اون پسر خیلی نگرانت بود..."
جونگکوک دقیقا نمی دونست داره چه اتفاقی میوفته. اون دیوونه... واقعاً برای جونگکوک این کار رو کرده بود؟
"تهیونگ... الان کجاست؟"
آقای لی شونه ای بالا انداخت.
"فکر کنم توی درمانگاه باشه... راستی، با مادرت تماس گرفتیم."
"خیلی ممنون..."
با صدای در آقای لی بلند شد و به سمت در راه افتاد.
"بفرمایید داخل."
خانم جئون در حالی که دست هانریون رو گرفته بود وارد اتاق شد. هانریون با عجله به سمت جونگکوک دوید و خودش رو توی آغوش جونگکوک انداخت.
"مامی... حالت خوبه؟"
جونگکوک لبخند کمرنگی زد گونه ی هانریون رو بوسید.
"مامی حالش خوبه فرشته کوچولو... شرمنده که نگرانت کردم..."
آقای لی احترامی گذاشت و خودش رو به خانم جئون معرفی کرد.
"من لی هیونجائه هستم؛ همکار جونگکوک شی."
خانم جئون احترامی گذاشت و با نگرانی به جونگکوک چشم دوخت.
"بهش حمله نشد؟ قرص هاش رو مصرف کرد؟"
آقای لی لبخندی زد و خانم جئون رو راهنمایی کرد تا روی تخت کناری بشینه.
۱۳.۸k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.