p(⁴)
مرد:
اولین قانون و مهمترین:هیچ وقت به قسمت ممنوعه نرو
دومین قانون: با بیمارا حرف نزن
سومین قانون: هیچ وقت کنجکاو نشو و فضولی نکن
فهمیدی؟!
ا.ت: میشه بپرسم چرا نباید به قسمت ممنوعه برم و چرا باید یه قسمت ممنوعه داشته باشید؟
مرد: همین الان گفتم فضولی ممنوع
اوت: عااااا ولی باید بدونم دیگه که نرم اونجا نه؟
مرد: هوفففف فقط همینو بدون که اونجا جای مناسبی برای هیچ کس نیست و........
ا.ت: خوب؟!
مرد: و.....و خوب بهتره اونجا نری اونجا زیادی ترسناکه خوب؟! فهمیدی نباید بری که؟
سرمو تکون دادم
ولی بازم قانع نشده بودم که چرا نباید به اونجا برم مگه اونجا چی داشت؟
مرد: میتونی بری استخدامی ولی باید فقط این برگه رو امضا کنی که اینجا کار میکنی
برداشتمش و خوندم امضاش کردم و تشکر کردم و رفتم بیرون
زیادی کنجکاو شده بودم نهههه ا.ت خودتو کنترل کن حتما یه چیزی اونجا وجود داره که گفت نباید بری اونجا درسته نه؟!!
جلوی صندوق وایسادم دو تا دختر دیگه هم پیشم بودن
ا.ت: اممممم ببخشید؟
دختر: بله عزیزم؟
ا.ت: اسمتون چیه؟
دختر: سوجونگ
ا.ت: آها من تازه استخدام شدم ا.ت هستم
دختر: خوشوقتم
ا.ت: ( لبخند) میگم تو میدونی چرا باید به قسمت ممنوعه بریم؟
دختر برگشت و با تعجب و چشمای بزرگ شده نگام کرد که احتمال دادم الان چشماش از حدقه بیرون میزنه!!
سوجونگ: ت.....تو برا.....ی چی .... می خوای بدونی.......
ا.ت: همینجوری
بهم نگاه کرد و پیش اون یکی دختر رفت و در گوشش یه چیزی گفت
که اون یکی دختر هم با شدت از جاش بلند شد و بهم نگاه کرد
ا.ت: چیزی شده؟ چیز بدی گفتم؟
دختر: اوه اره اره تو نباید دیگه درباره اونجا حرف بزنی خوب!!!!
دیگه داشتن حوصلمو سر میبردن هوفی از کلافگی کشیدم و نشستم سر جام و سرمو گزاشتم روی میز
چرا همه یکاری میکنن کنجکاویم به اونجا بیشتر بشه و شاید ترسم هم!!!......
اولین قانون و مهمترین:هیچ وقت به قسمت ممنوعه نرو
دومین قانون: با بیمارا حرف نزن
سومین قانون: هیچ وقت کنجکاو نشو و فضولی نکن
فهمیدی؟!
ا.ت: میشه بپرسم چرا نباید به قسمت ممنوعه برم و چرا باید یه قسمت ممنوعه داشته باشید؟
مرد: همین الان گفتم فضولی ممنوع
اوت: عااااا ولی باید بدونم دیگه که نرم اونجا نه؟
مرد: هوفففف فقط همینو بدون که اونجا جای مناسبی برای هیچ کس نیست و........
ا.ت: خوب؟!
مرد: و.....و خوب بهتره اونجا نری اونجا زیادی ترسناکه خوب؟! فهمیدی نباید بری که؟
سرمو تکون دادم
ولی بازم قانع نشده بودم که چرا نباید به اونجا برم مگه اونجا چی داشت؟
مرد: میتونی بری استخدامی ولی باید فقط این برگه رو امضا کنی که اینجا کار میکنی
برداشتمش و خوندم امضاش کردم و تشکر کردم و رفتم بیرون
زیادی کنجکاو شده بودم نهههه ا.ت خودتو کنترل کن حتما یه چیزی اونجا وجود داره که گفت نباید بری اونجا درسته نه؟!!
جلوی صندوق وایسادم دو تا دختر دیگه هم پیشم بودن
ا.ت: اممممم ببخشید؟
دختر: بله عزیزم؟
ا.ت: اسمتون چیه؟
دختر: سوجونگ
ا.ت: آها من تازه استخدام شدم ا.ت هستم
دختر: خوشوقتم
ا.ت: ( لبخند) میگم تو میدونی چرا باید به قسمت ممنوعه بریم؟
دختر برگشت و با تعجب و چشمای بزرگ شده نگام کرد که احتمال دادم الان چشماش از حدقه بیرون میزنه!!
سوجونگ: ت.....تو برا.....ی چی .... می خوای بدونی.......
ا.ت: همینجوری
بهم نگاه کرد و پیش اون یکی دختر رفت و در گوشش یه چیزی گفت
که اون یکی دختر هم با شدت از جاش بلند شد و بهم نگاه کرد
ا.ت: چیزی شده؟ چیز بدی گفتم؟
دختر: اوه اره اره تو نباید دیگه درباره اونجا حرف بزنی خوب!!!!
دیگه داشتن حوصلمو سر میبردن هوفی از کلافگی کشیدم و نشستم سر جام و سرمو گزاشتم روی میز
چرا همه یکاری میکنن کنجکاویم به اونجا بیشتر بشه و شاید ترسم هم!!!......
۵.۹k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.