کسی که خانوادم شد p 56
( کوک ویو )
با اون زبون گرمش لیسی به گردنم زد......چند بار این کارو تکرار کرد تا جای مناسب رو پیدا کنه......با تیزی رو گردنم متوجه گاز گرفتنش شدم......صدای خوردن خونش رو حس میکردم و بدجوری ت.حریکم میکرد تا منم خون لذیذ اون رو مزه کنم.......بدن اون مثل من سرد نبود......بدن اون داغ بود......شاید چون نیمه ی دیگش انسانه.....بوی عطر موهاش منو مسخ خودش میکرد.....اه شیرینکم حتی عطرش هم مثل خودش خواستنیه......آخه چرا باید تو اون دختر عمو کوچولوم باشی.....چرا تو.....چرا حالا که یکی رو دیوونه وار می خوام نمیتونم داشته باشمش......با عقب کشیدنش متوجه شدم که سیر شده.....
صدای هق هق خفیفی رو کنار گوشم میشنیدم.....سرم و به عقب متمایل کردم تا بتونم اون کوچولوی زیرم رو ببینم......داشت گریه میکرد.....برای اینکه ارومش کنم دستم رو نوازش وار پشتش میکشیدم.....
_ هیسس چرا گریه میکنی کوچولو هوم؟
+ ب..ببخشید....نمی...خواستم
_ هیسسس اشکال نداره تو کار اشتباهی نکردی آروم باش.....
اصلا یادم نبود.....یادم نبود که من این دختر رو علامت گزاشتم......اصلا یادم نبود موقع علامت گزاری خون اشام ها دیگه باید از خون جفتشون تغذیه کنن.....من میتونم از خون حیوون تغذیه کنم.....اما اون نه.....اون باید حتما از خون من استفاده کنه......چرا چنین موضوعی رو یادم رفت....
+ میگم....
_ هوم؟
+ من...باید چی ....شمارو صدا کنم.....
_ بهم بگو کوک کوچولو
+ کوچولو؟.....قبلا هم بهم میگفتی کوچولو.....
_ هومممم......چون کوچولویی
توی دلم اضافه کردم....تو همیشه کوچولوی معصوم من بودی.....از دوران بچگیت تا حالا......
ببخشید بچه ها ایندفعه کمه اما فردا جبران می کنم.....
با اون زبون گرمش لیسی به گردنم زد......چند بار این کارو تکرار کرد تا جای مناسب رو پیدا کنه......با تیزی رو گردنم متوجه گاز گرفتنش شدم......صدای خوردن خونش رو حس میکردم و بدجوری ت.حریکم میکرد تا منم خون لذیذ اون رو مزه کنم.......بدن اون مثل من سرد نبود......بدن اون داغ بود......شاید چون نیمه ی دیگش انسانه.....بوی عطر موهاش منو مسخ خودش میکرد.....اه شیرینکم حتی عطرش هم مثل خودش خواستنیه......آخه چرا باید تو اون دختر عمو کوچولوم باشی.....چرا تو.....چرا حالا که یکی رو دیوونه وار می خوام نمیتونم داشته باشمش......با عقب کشیدنش متوجه شدم که سیر شده.....
صدای هق هق خفیفی رو کنار گوشم میشنیدم.....سرم و به عقب متمایل کردم تا بتونم اون کوچولوی زیرم رو ببینم......داشت گریه میکرد.....برای اینکه ارومش کنم دستم رو نوازش وار پشتش میکشیدم.....
_ هیسس چرا گریه میکنی کوچولو هوم؟
+ ب..ببخشید....نمی...خواستم
_ هیسسس اشکال نداره تو کار اشتباهی نکردی آروم باش.....
اصلا یادم نبود.....یادم نبود که من این دختر رو علامت گزاشتم......اصلا یادم نبود موقع علامت گزاری خون اشام ها دیگه باید از خون جفتشون تغذیه کنن.....من میتونم از خون حیوون تغذیه کنم.....اما اون نه.....اون باید حتما از خون من استفاده کنه......چرا چنین موضوعی رو یادم رفت....
+ میگم....
_ هوم؟
+ من...باید چی ....شمارو صدا کنم.....
_ بهم بگو کوک کوچولو
+ کوچولو؟.....قبلا هم بهم میگفتی کوچولو.....
_ هومممم......چون کوچولویی
توی دلم اضافه کردم....تو همیشه کوچولوی معصوم من بودی.....از دوران بچگیت تا حالا......
ببخشید بچه ها ایندفعه کمه اما فردا جبران می کنم.....
۵۸.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.