رومان عاشقانه
دو تا عاشق بودن که اسم پسره محمد بودو اسم دختره الاحه اونا تو یه پاساژ با هم اشنا شدن دختره ادم ساده ای بود پسره داخل کافه با دختره قرار گزاشت اونا با هم اشنا شدن یه ۷یا۸ ماهی بود با هم بودن رابطه ی خوبی هم با هم داشتن پسره به دختره خیانت می کنه دختر چند وقتی که به پسره توجه میکنه میبینه پسره پنهان کاری می کنه یه روز دختره پسره رو تعقیب میکنه میبینه میره داخل کافه میشینه روی میزی که قبلن رزو کرده بوده بعد یه دختر دیگه که دوست سمیمی الاحه بوده میره داخل سر میز میشنه الاحه می فهمه که پسره به خاطر پول بهش خیانت کرده بلا فاصله میره دا خل یه عالمه پول می پاشه روی میز به محمد میگه تو بخاطر پولم عاشقم شدی به دوستش هم میگه از تو بعید بود به دوستی چند سالمون خیانت کردی این پسر عاشق پول های توست نه خودت پسره میگه بزار تو زیح بدم اما الاحه میگه بسه تمومش کن ببینین اول طرفو بشنا سید عاشق خودتونه یا پولاتونه همینو میگم عاشق هر خری نشید باز هم از این رمان ها میزاریم
۳۵۳
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.