(سه ماه بعد)
(سه ماه بعد)
از زبان جونگکوک
دو هفته پیش رد شوهر جیسو رو زدم تو کانادا داشت مخ یکی از دخترای پولدار و میزد جیسو هن اینطرف مخ منو نیز ولی گرفتنشون و بعد کلی شکنجه جیسو مرد و ۸ گلوله حروم شوهرش کردم دیگه خطری عشقمون و تهدید نمیکنه امشب میخوام از تهیان خاستگاری کنم امشب یه مهمانی تو باغ گرفتیم همه رو دوستای من دوستای خودش و خانواده ها رو دعوت کردم
(رزی و رزا هم دعوت کردن بچه ها تو اون یکسال بیشتر همرو دیدن توی اون اوضلع و......اینا دیگه چیزی از اینا نگفتم ولی خوب الان رزا وکیل شرکت و رزا هم یکی از کارمندای مهم هست)
رفتم حلقه ها رو گرفتم و به بقیه کارا رسیدگی کنم
از زبان تهیان
الان دوروزه که کوک باهام سرد شده و این عذابم میده با اینکه جریان جیسو تمام شده هنوزم نگرانم همین طور ت فکر بودم که گوشیم زنگ خورد خودش بود تماس و اوکی کردم و جواب دادم
مکالمه کوک و تهیان
تهیان.سلام عزیزم خوبی؟
کوک.سلام(سرد)
تهیان.جونگکوک دیگه واقعا داری خستم میکنی(دیروز درمورد سرد بودن کوک بحثشون شد...)
کوک.همینی که هس میخوای قبول کن میخوای قبول نکن(سرد)
تهیان.جونگکوک قبول نمیکنم(بغض)
کوک.ساعت ۷ راننده میاد دنبالت(سرد)
تهیان.کجا؟
کوک.هر گوستون رفت میای فهمیدی؟سعی کن خوشگل بشی
تهیان.متاسفم برات
بوق بوق(قط کرد)
بغضم گرفت ساعت ۵ بود رفتم یه دوش ۳۰ دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون موهام و خشک کردم نصف باز نصف بسته بستم(عروسکی)
یه میکاپ غلیظ کردم یه لباس خوشگل پوشیدم کفشم و پاک کردم گردنبندی که قبلا تهیونگ برای تولدم گرفت و پوشیدم
آماده شدم هیچکی بجز اجوما خونه نبود همشون تیپ زدن رفتن بیرون رفتم دم در راننده منتظر ایستاده بود یه تعظیمی کرد منم رفتم نشستم اومدحرکت کردیم بعد از چند دقیقه داشت از شهر خارج میشد بعد ام جلوی یه باغی ایستاد درو برام باز کرد رفتیم داخل خودشم پشت سرم اومد چراعا همه خاموش بو که یهو
از زبان جونگکوک
دو هفته پیش رد شوهر جیسو رو زدم تو کانادا داشت مخ یکی از دخترای پولدار و میزد جیسو هن اینطرف مخ منو نیز ولی گرفتنشون و بعد کلی شکنجه جیسو مرد و ۸ گلوله حروم شوهرش کردم دیگه خطری عشقمون و تهدید نمیکنه امشب میخوام از تهیان خاستگاری کنم امشب یه مهمانی تو باغ گرفتیم همه رو دوستای من دوستای خودش و خانواده ها رو دعوت کردم
(رزی و رزا هم دعوت کردن بچه ها تو اون یکسال بیشتر همرو دیدن توی اون اوضلع و......اینا دیگه چیزی از اینا نگفتم ولی خوب الان رزا وکیل شرکت و رزا هم یکی از کارمندای مهم هست)
رفتم حلقه ها رو گرفتم و به بقیه کارا رسیدگی کنم
از زبان تهیان
الان دوروزه که کوک باهام سرد شده و این عذابم میده با اینکه جریان جیسو تمام شده هنوزم نگرانم همین طور ت فکر بودم که گوشیم زنگ خورد خودش بود تماس و اوکی کردم و جواب دادم
مکالمه کوک و تهیان
تهیان.سلام عزیزم خوبی؟
کوک.سلام(سرد)
تهیان.جونگکوک دیگه واقعا داری خستم میکنی(دیروز درمورد سرد بودن کوک بحثشون شد...)
کوک.همینی که هس میخوای قبول کن میخوای قبول نکن(سرد)
تهیان.جونگکوک قبول نمیکنم(بغض)
کوک.ساعت ۷ راننده میاد دنبالت(سرد)
تهیان.کجا؟
کوک.هر گوستون رفت میای فهمیدی؟سعی کن خوشگل بشی
تهیان.متاسفم برات
بوق بوق(قط کرد)
بغضم گرفت ساعت ۵ بود رفتم یه دوش ۳۰ دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون موهام و خشک کردم نصف باز نصف بسته بستم(عروسکی)
یه میکاپ غلیظ کردم یه لباس خوشگل پوشیدم کفشم و پاک کردم گردنبندی که قبلا تهیونگ برای تولدم گرفت و پوشیدم
آماده شدم هیچکی بجز اجوما خونه نبود همشون تیپ زدن رفتن بیرون رفتم دم در راننده منتظر ایستاده بود یه تعظیمی کرد منم رفتم نشستم اومدحرکت کردیم بعد از چند دقیقه داشت از شهر خارج میشد بعد ام جلوی یه باغی ایستاد درو برام باز کرد رفتیم داخل خودشم پشت سرم اومد چراعا همه خاموش بو که یهو
۳.۴k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.