set me free🔪 p3
م.ج:سلام ا.ت چیکار میکنی فک کردم ۴روز دیگه امتحان علوم داری
جیمین:۴روز دیگه
(ترسناک به ا.ت نگاه میکنه )
ا.ت:چیزه ...میخواستم..ب..بگم
م.ج:نگو که نمیخواستی بگی تا امتحان ندی ها
ا.ت:نه نه اصلا اینطور نیس مادر جان من چیزه فقط یادم رفت بگم
جیمین:من میدونم و تو
ا.ت:ب..ب..ببخشید
جیمین ا.ت رو براید استایل بغل کرد و برو رو میز نشوند و کتاب و دفتر و جامدادی ا.ت رو آورد
ا.ت:جیمین توروخدا از فردا الان خواب داره منو میکشه توروخدا (کیوت و بغض)
جیمین:حرف نباشه این ۲۰ تا مسئله رو حل کن بعد میخوابی فردا هم از صبح باهات کار میکنم
ا.ت:باش(بغض)
ذهن ا.ت
مادر عوضیش میدونه جیمین تو درسای من خیلییی حساسه میدونم الکی جلوش گفت تا جیمین باهام درس کار کنه بدجنس وایی جیمین هروقت من امتحان دارم خیلی بد میشه ترسناک هم میشه اگه امتحانم رو بد بدم بدبخت میشم از دست این مامان عوضیش
جیمین:خانم جواب بده
ا.ت:ب..ب..باش
با استرس جواب داد
جیمین:ببینم ا.ت از ۲۰ تا سوال ۱۵ تاش اشتباهه(عصبی)
ا.ت:ب..ببخشید ..اخع من خوابم میاد سرتون نمیتونم تمرکز کنم
جیمین:اینبار رحم دارم ولی فردا صبح درسات رو کار میکنیم
ا.ت:باشه
رفتن و خوابیدن
صبح بلند شدن و کارای مربوط رو انجام دادن از ساعت ۸ صبح تا ۱۰ شب داشتن یکسره درس کار میکردن(بدبخت ا.ت)
جیمین:ا.ت این بار ۴۶ که نیگم این چجوری (داد)
ا.ت:ب..ب...ببخشید آخه
جیمین:دوباره تنبیه میشی
ا.ت: جیمین لطفا از صبح ۳۰ بار تنبیهم کردی هربار برای تنبیه ۴۰ تا سوال میدی توروخدا برای انروز بسه(بغض)
جیمین:حرف نباشه اینارم اشتباه بگی بدتر تنبیهت میکنم(عصبی و جدی)
ا.ت:هققققق جیمین تو خیلی بدی هقققق به درسام بیشتر از من اهمیت میدی هققق
جیمین:چون حساسم حالا گریه رو تموم کن بنویس اینارو
ا.ت:جیمین..ای..اینا...خ..خیلی سخته
جیمین:بنویس
ا.ت نوشت و خدارو شکر همرو درست نوشت از شدت خستگی رفت خوابید
(بدبخت ا.ت هنوز ۳روز باید تحمل کنه بیاید باهاش زار بزنیم😭😭)
جیمین:۴روز دیگه
(ترسناک به ا.ت نگاه میکنه )
ا.ت:چیزه ...میخواستم..ب..بگم
م.ج:نگو که نمیخواستی بگی تا امتحان ندی ها
ا.ت:نه نه اصلا اینطور نیس مادر جان من چیزه فقط یادم رفت بگم
جیمین:من میدونم و تو
ا.ت:ب..ب..ببخشید
جیمین ا.ت رو براید استایل بغل کرد و برو رو میز نشوند و کتاب و دفتر و جامدادی ا.ت رو آورد
ا.ت:جیمین توروخدا از فردا الان خواب داره منو میکشه توروخدا (کیوت و بغض)
جیمین:حرف نباشه این ۲۰ تا مسئله رو حل کن بعد میخوابی فردا هم از صبح باهات کار میکنم
ا.ت:باش(بغض)
ذهن ا.ت
مادر عوضیش میدونه جیمین تو درسای من خیلییی حساسه میدونم الکی جلوش گفت تا جیمین باهام درس کار کنه بدجنس وایی جیمین هروقت من امتحان دارم خیلی بد میشه ترسناک هم میشه اگه امتحانم رو بد بدم بدبخت میشم از دست این مامان عوضیش
جیمین:خانم جواب بده
ا.ت:ب..ب..باش
با استرس جواب داد
جیمین:ببینم ا.ت از ۲۰ تا سوال ۱۵ تاش اشتباهه(عصبی)
ا.ت:ب..ببخشید ..اخع من خوابم میاد سرتون نمیتونم تمرکز کنم
جیمین:اینبار رحم دارم ولی فردا صبح درسات رو کار میکنیم
ا.ت:باشه
رفتن و خوابیدن
صبح بلند شدن و کارای مربوط رو انجام دادن از ساعت ۸ صبح تا ۱۰ شب داشتن یکسره درس کار میکردن(بدبخت ا.ت)
جیمین:ا.ت این بار ۴۶ که نیگم این چجوری (داد)
ا.ت:ب..ب...ببخشید آخه
جیمین:دوباره تنبیه میشی
ا.ت: جیمین لطفا از صبح ۳۰ بار تنبیهم کردی هربار برای تنبیه ۴۰ تا سوال میدی توروخدا برای انروز بسه(بغض)
جیمین:حرف نباشه اینارم اشتباه بگی بدتر تنبیهت میکنم(عصبی و جدی)
ا.ت:هققققق جیمین تو خیلی بدی هقققق به درسام بیشتر از من اهمیت میدی هققق
جیمین:چون حساسم حالا گریه رو تموم کن بنویس اینارو
ا.ت:جیمین..ای..اینا...خ..خیلی سخته
جیمین:بنویس
ا.ت نوشت و خدارو شکر همرو درست نوشت از شدت خستگی رفت خوابید
(بدبخت ا.ت هنوز ۳روز باید تحمل کنه بیاید باهاش زار بزنیم😭😭)
۸.۰k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.