عشق بنفش
پارت 8
به قاب عکس مامان نگاه کردم
* مامان خوشگلم واقعا جات خیلی خالیه امروز
مایا هم به عشقش رسیده و روز عروسیشه
همه هستن و فقط تویی که نیستی
خیلی دلمون برات تنگه مامان
آنجلینا- کره خر بد چیزی شدی ها اوووف
*جوووون دوس داری؟مال خودتم امشب بیب
استفانی_ یه حالیم به ما بده از خجالتت در میایم مای بچچچچ
صدای قهقهه ی کای اومد و بعدش خودش وارد اتاق شد
~لیدیز من اومدم نامزدمو ببرم تا کار درست نکردین براش
واسه اولین بار تو عمرم حس کردم خجالت کشیدم
*خودم دهنتون رو گل میگیرم لیدیز تا اونموقع بدروووود
کای دستش رو اورد جلو و من دور بازوش حلقه کردم دستم رو
و کمکم کرد از پله ها بریم پایین و وارد حیاط شیم که عروسی برگزار بود
لیسا دعوتمون کرد به تولدش که زمانش هفته ی دیگه بود
و همه با اون زمان موافقت کردن
بعد از کلی بزن و بکوب و رقصیدن عروسی این عتیقه هم تموم شد به خیر و خوشی.
یونگی- ا.ت بیاااا ببین این خوبه بپوشم برای امشب؟
*عالیه ولی با یکم تغییر میتونی شیک تر کنی استایلت رو
رفتم سمتش، دستمالی که بسته بود به شلوارش و جدا کردم و بستم به دور گردنش
دکمه های استین پیرهنش رو وا کردم و تا زدم
*کفشتم درار و با یه کفش رنگ عسلی عوضش کن
تیپتو از این رو به اون رو میکنه
دور شدم تا بهتر بتونم ببینمش
کوک-وواوو نونا واقعا سلیقت تو استایل حرف نداره
بیا مال منم درست کن
جی هوپ_مال منم همینطور
نامجون-مال منم
خندیدم و واسه همشون یه دست لباس خوشگل انتخاب کردم
نگاهم به تهیونگ افتاد الحق که خوشتیپ شده بود
*تهیونگ استایلت یه ساعت کم داره
+بدون ساعتم تیپم خداس
پسره ی شتنصننستسححص
بیتربیت
فقط بلده حرص دراره
نفسمو صدادار به بیرون فرستادم
جیمین-سی سی با ما میای؟
*نه عزیزم کای میاد دنبالم
-باشه پس ما رفتیم
*مراقب باشید خدافظظظ
تولد خودمونی گرفته بود و فقط به دوستای نزدیکش گفته بود برای همین جو سنگین نبود و این یعنی ا.ت تا میتونی خوش بگذرون
چشمم خورد به تهیونگ که پیش پسرا ایستاده بود وایسا ببینم این چیه تو دستش؟ساعت نیست؟خدای من پسره ی یابو از پیشنهادم استفاده کرده بود فقط میخواس حال منو بگیره…اییش
انقد نگاش کردم تا سنگینی نگامو حس کرد و نگاهم کرد
مچ دستمو نشونش دارم و ابرو هامو انداختم بالا
اونم کم نیاورد و لیوان شاتش رو به نشونه سلامتی اورد بالا
منم انگشت فاکمو بهش نشون دادم و رومو خیلی سریع برگردوندم تا نتونه جوابی بده و بترکه.
رزی و جیسو اومدن پیشم
*اوووم میبینمتون کیف میکنم بس که خوشگل کردین
رزی یه بوس و جیسو یه چشمک فرستادن واسم و با کای سلام کردن
جیسو-ا.ت تو که هنوز چیزی نخوردی بیا باهم شات بزنیم
*پایه ام شدید
نمیدونم شات چندم بود ولی ریتم اهنگ بد پیچو تابی به کمرم انداخته بود
نتونستم تحمل کنم رفتم وسط
با وستا مشغول رقصیدن بودم که دستای گرم یکی کمر لختمو گرفت
برگشتم سمتش کای بود
لبخندی به روم زد و مشغول رقصیدن شد
منم تا میتونستم قر های کمرمو خالی کردم «تهیونگ ویو»
خوبه نمیخواست نامزد کنه
اگه میخواست چی میشد
نگاش کن نگاش کن چه قری هم میده
تو ذهنم سه سال پیش رو به خاطر اوردم که همینطوری باهم میرقصیدیم
آه از اون شب لعنتی…
با این فکر که ا.ت الان مسته و اینطوری داره میرقصه و نکنه بعدش…
اه تهیونگ خفه شو فک کردی ا.ت چطور دختریه
ناخداگاه با اخم زل زده بودم بهشون
لایک و کامنت فراموش نشه💜
به قاب عکس مامان نگاه کردم
* مامان خوشگلم واقعا جات خیلی خالیه امروز
مایا هم به عشقش رسیده و روز عروسیشه
همه هستن و فقط تویی که نیستی
خیلی دلمون برات تنگه مامان
آنجلینا- کره خر بد چیزی شدی ها اوووف
*جوووون دوس داری؟مال خودتم امشب بیب
استفانی_ یه حالیم به ما بده از خجالتت در میایم مای بچچچچ
صدای قهقهه ی کای اومد و بعدش خودش وارد اتاق شد
~لیدیز من اومدم نامزدمو ببرم تا کار درست نکردین براش
واسه اولین بار تو عمرم حس کردم خجالت کشیدم
*خودم دهنتون رو گل میگیرم لیدیز تا اونموقع بدروووود
کای دستش رو اورد جلو و من دور بازوش حلقه کردم دستم رو
و کمکم کرد از پله ها بریم پایین و وارد حیاط شیم که عروسی برگزار بود
لیسا دعوتمون کرد به تولدش که زمانش هفته ی دیگه بود
و همه با اون زمان موافقت کردن
بعد از کلی بزن و بکوب و رقصیدن عروسی این عتیقه هم تموم شد به خیر و خوشی.
یونگی- ا.ت بیاااا ببین این خوبه بپوشم برای امشب؟
*عالیه ولی با یکم تغییر میتونی شیک تر کنی استایلت رو
رفتم سمتش، دستمالی که بسته بود به شلوارش و جدا کردم و بستم به دور گردنش
دکمه های استین پیرهنش رو وا کردم و تا زدم
*کفشتم درار و با یه کفش رنگ عسلی عوضش کن
تیپتو از این رو به اون رو میکنه
دور شدم تا بهتر بتونم ببینمش
کوک-وواوو نونا واقعا سلیقت تو استایل حرف نداره
بیا مال منم درست کن
جی هوپ_مال منم همینطور
نامجون-مال منم
خندیدم و واسه همشون یه دست لباس خوشگل انتخاب کردم
نگاهم به تهیونگ افتاد الحق که خوشتیپ شده بود
*تهیونگ استایلت یه ساعت کم داره
+بدون ساعتم تیپم خداس
پسره ی شتنصننستسححص
بیتربیت
فقط بلده حرص دراره
نفسمو صدادار به بیرون فرستادم
جیمین-سی سی با ما میای؟
*نه عزیزم کای میاد دنبالم
-باشه پس ما رفتیم
*مراقب باشید خدافظظظ
تولد خودمونی گرفته بود و فقط به دوستای نزدیکش گفته بود برای همین جو سنگین نبود و این یعنی ا.ت تا میتونی خوش بگذرون
چشمم خورد به تهیونگ که پیش پسرا ایستاده بود وایسا ببینم این چیه تو دستش؟ساعت نیست؟خدای من پسره ی یابو از پیشنهادم استفاده کرده بود فقط میخواس حال منو بگیره…اییش
انقد نگاش کردم تا سنگینی نگامو حس کرد و نگاهم کرد
مچ دستمو نشونش دارم و ابرو هامو انداختم بالا
اونم کم نیاورد و لیوان شاتش رو به نشونه سلامتی اورد بالا
منم انگشت فاکمو بهش نشون دادم و رومو خیلی سریع برگردوندم تا نتونه جوابی بده و بترکه.
رزی و جیسو اومدن پیشم
*اوووم میبینمتون کیف میکنم بس که خوشگل کردین
رزی یه بوس و جیسو یه چشمک فرستادن واسم و با کای سلام کردن
جیسو-ا.ت تو که هنوز چیزی نخوردی بیا باهم شات بزنیم
*پایه ام شدید
نمیدونم شات چندم بود ولی ریتم اهنگ بد پیچو تابی به کمرم انداخته بود
نتونستم تحمل کنم رفتم وسط
با وستا مشغول رقصیدن بودم که دستای گرم یکی کمر لختمو گرفت
برگشتم سمتش کای بود
لبخندی به روم زد و مشغول رقصیدن شد
منم تا میتونستم قر های کمرمو خالی کردم «تهیونگ ویو»
خوبه نمیخواست نامزد کنه
اگه میخواست چی میشد
نگاش کن نگاش کن چه قری هم میده
تو ذهنم سه سال پیش رو به خاطر اوردم که همینطوری باهم میرقصیدیم
آه از اون شب لعنتی…
با این فکر که ا.ت الان مسته و اینطوری داره میرقصه و نکنه بعدش…
اه تهیونگ خفه شو فک کردی ا.ت چطور دختریه
ناخداگاه با اخم زل زده بودم بهشون
لایک و کامنت فراموش نشه💜
۱۰.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.