ستاره من
ویو کوک
قرار بود امشب برم تا دخترای آقای پارک و بگیرم.. جلوی اینه برای آخرین بار خودم و نگاه کردم و لباسام و چک کردم.. خیلی کجکاوم که ببینم دخترش چه شکلیه اون هیچوقت از دختراش چیزی نمیگه و هیچکس هم نمیشناستشون…
از پله ها پایین رفتم که تهیونگ و دیدم
(علامت ته% علامت کوک-)
%به مستر جعون چه خوشتیپ کردی
-توهم خوشتیپ شدی( همه جملاتش سرده)
% بریم
-اوهوم.
سوار لامبورگینی مشکی رنگم شدیم و به سمت خونه پارک حرکت کردیم…
«تو عمارت پارک»
همه چیز عادی بود نشسته بودیم ولی هنوز دختراش نیومده بودن… مادرشون رفت تا صداشون کنه،.. بعد چند دقیقه با استرس اومد و یه چیزی به پارک گفت که باعث عصبی شدنش شد…
-چیزی شده آقای پارک
پ.ت: متاسفانه اینجور که بنظر میرسه دخترام از خونه فرار کردن(عصبی)
-چی(داد)
% کوک آروم باش…
-چطوری آروم باشم(یکممم بلند)
بدون اینکه اجازه بدم کسی چیزی بگه از اونجا اومدم بیرون و زنگ زدم به دستیارم تا اونا و برام پیدا کنه خودمم رفتم خونه، رفتم سمت اتاقم و کتم و پرت کردم روی تخت خودمم نشستم روی تخت و سرم و بین دستام گرفتم..
چند دقیق گذشت که در اتاقم به صدا در اومد
-بیا تو
دستیارش: رعیس دخترای پارک و آوردم
-هه خوبه، ببرشون تو سالن پذیرایی
دستیارش: بله
رفتم تو اتاق تهیونگ
-دخترا و پیدا کردم بیا تو سالن
% عا باشه
رفتم توی سالن که دیدم دختراش روی زمینن و روی صورتشون یک گونیه، من نمیدونم قراره با کدوم ازدواج کنم..اما.. یادم اونا گفتن من قراره با اون، چی بود اسمش اها ا.ت قراره با اون ازدواج کنم
-کدومتون ا.تست
این و گفتم که دیدم یکشون سرش و آورد بالا انگار شکه شده باشه.. رفتم سمتش و روی یکی از پاهام زانو زدم، گونی و از سرش برداشتم و با یه چهرهی بی نقص مواجه شدم اون..اون فوقالعاده بود.. سرم و تکون دادم تا از این افکارم بیام بیرون چونش و گرفتم
-ا.ت تویی اره؟
+ب..بله
-زیادی زیبایی کوچولو( این و جوری میگه که ا.ت نشنوه اما میشنوه)
+چ..چیزی گفتی؟
-اره گفتم قراره تا آخر عمرت پیش من بمونی
+چ…چییییی(بلند)
-گوش کن کوچولو اینجا عمارت بابات نیست که صدات و بلند کنی پس بچه خوبی باش تا باهاتکاری نکنم.
.
.
.
.
.
.
.
.
قرار بود امشب برم تا دخترای آقای پارک و بگیرم.. جلوی اینه برای آخرین بار خودم و نگاه کردم و لباسام و چک کردم.. خیلی کجکاوم که ببینم دخترش چه شکلیه اون هیچوقت از دختراش چیزی نمیگه و هیچکس هم نمیشناستشون…
از پله ها پایین رفتم که تهیونگ و دیدم
(علامت ته% علامت کوک-)
%به مستر جعون چه خوشتیپ کردی
-توهم خوشتیپ شدی( همه جملاتش سرده)
% بریم
-اوهوم.
سوار لامبورگینی مشکی رنگم شدیم و به سمت خونه پارک حرکت کردیم…
«تو عمارت پارک»
همه چیز عادی بود نشسته بودیم ولی هنوز دختراش نیومده بودن… مادرشون رفت تا صداشون کنه،.. بعد چند دقیقه با استرس اومد و یه چیزی به پارک گفت که باعث عصبی شدنش شد…
-چیزی شده آقای پارک
پ.ت: متاسفانه اینجور که بنظر میرسه دخترام از خونه فرار کردن(عصبی)
-چی(داد)
% کوک آروم باش…
-چطوری آروم باشم(یکممم بلند)
بدون اینکه اجازه بدم کسی چیزی بگه از اونجا اومدم بیرون و زنگ زدم به دستیارم تا اونا و برام پیدا کنه خودمم رفتم خونه، رفتم سمت اتاقم و کتم و پرت کردم روی تخت خودمم نشستم روی تخت و سرم و بین دستام گرفتم..
چند دقیق گذشت که در اتاقم به صدا در اومد
-بیا تو
دستیارش: رعیس دخترای پارک و آوردم
-هه خوبه، ببرشون تو سالن پذیرایی
دستیارش: بله
رفتم تو اتاق تهیونگ
-دخترا و پیدا کردم بیا تو سالن
% عا باشه
رفتم توی سالن که دیدم دختراش روی زمینن و روی صورتشون یک گونیه، من نمیدونم قراره با کدوم ازدواج کنم..اما.. یادم اونا گفتن من قراره با اون، چی بود اسمش اها ا.ت قراره با اون ازدواج کنم
-کدومتون ا.تست
این و گفتم که دیدم یکشون سرش و آورد بالا انگار شکه شده باشه.. رفتم سمتش و روی یکی از پاهام زانو زدم، گونی و از سرش برداشتم و با یه چهرهی بی نقص مواجه شدم اون..اون فوقالعاده بود.. سرم و تکون دادم تا از این افکارم بیام بیرون چونش و گرفتم
-ا.ت تویی اره؟
+ب..بله
-زیادی زیبایی کوچولو( این و جوری میگه که ا.ت نشنوه اما میشنوه)
+چ..چیزی گفتی؟
-اره گفتم قراره تا آخر عمرت پیش من بمونی
+چ…چییییی(بلند)
-گوش کن کوچولو اینجا عمارت بابات نیست که صدات و بلند کنی پس بچه خوبی باش تا باهاتکاری نکنم.
.
.
.
.
.
.
.
.
۹۹۴
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.