ادامه//
بورام: من چنین چیزی نگفتم . فقط باید خیلی زود براش یه اتاق جور کنی و همین امروز بری و تمام چیزهایی که لازم داره رو براش بخری
لینو: تو نگران نباش . خودم همه ی کارهارو انجام میدم تو فقط قول بده که کنارم بمونی .
+من.. تا ابد کنارت میمونم مسترلی .. مخصوصا الان که مادر یه بچه ام حتی اگر ازت متنفر بشم و بخوام روزی ترکت کنم .. یونمی رو انقدر دوست دارم که نمیتونم تنهاش بزارم
-یااا داری میگی یونمی رو بیشتر از من دوست داری؟
+معلومه که بیشتر از تو دوستش دارم .
برگشتم و نگاهی به یونمی انداختم که روی کاناپه خوابش برده بود . سمتش رفتم و به آرومی بغلش کردم .
همونطور که به سمت اتاق میرفتم گفتم :لینویا بیا در اتاق و باز کن ..
لینو در اتاق و باز کرد . یونمی رو روی تخت گذاشتم و رو تختی رو روش کشیدم . بوسه ای روی موهاش گذاشتم و رو به لینو گفتم : باید بریم براش کیک درست کنیم !
لینو : چه کیکی ؟ میتونستیم از بیرون بخریم!
بورام: اون گفت که خودمون درست کنیم .
به لینو چشم غره رفتم و رفتم توی آشپزخونه تا براش کیک درست کنم
---
* دو ماه بعد *
+یونمییی یه دقیقه آروم باش .. لینویااا
لینو فوری به سمت ما دویید
-چیه؟
+یونمی از وان نمیاد بیرون
-: یونمی ؟ دلیل اینکه به حرفش گوش نمیدی چیه؟!
یونمی: من .. اینجارو دوس دارم .
-: اگر بیای بغلم میزارم امروز یه شکلات بخوری .
+ لینو امروز دوتا خورده. دندوناش خراب میشه
در گوشم زمزمه کرد : وقتی اومد بیرون اصلا یادش میره که چنین حرفی زدم
+بیخیال درست نیست بچه رو گول بزنی
یونمی: ابااا بغلم کن .
دستهاش رو توی هوا گرفت .لینو بغلش کرد و بعد از کشیدن حوله دورش ، از حموم خارج شد . نگاهی به خودم توی آینه انداختم .. و از حموم خارج شدم .
به سمت خانم لی رفتم
+خانم لی کاری هست که بتونم انجام بدم؟
خانم لی : نه دخترم ، فقط باید برم باغ رو تمیز کنم .
+من انجامش میدم
خانم لی : نیازی نیست شما مراقب یونمی باش .
+: لینو مراقبشه من بهتره کمی کمک کنم
هارا یکی از خدمتکار ها سطل آب رو روی زمین گذاشت و رو به خانم لی گفت : بورام هم یه برده بود اما الان راست راست توی عمارت راه میره ما گندکاریاش و تمیز میکنیم .
ناراحت شدم اما سعی کردم لبخند بزنم
خانم لی : هارا ، عزیزم اگر کارهات تموم شده میتونی بری
هارا : نه تازه شروع شده . جمع کردن اتاق بورام هم به کارام اضافه شده . ببینم تو با ارباب چیکار کردی؟ چون وقتی با تو حرف میزنه خیلی مهربون میشه ولی موقع حرف زدن با ما به بدترین شکل ممکن تحقیرمون میکنه و ...
لینو: تو نگران نباش . خودم همه ی کارهارو انجام میدم تو فقط قول بده که کنارم بمونی .
+من.. تا ابد کنارت میمونم مسترلی .. مخصوصا الان که مادر یه بچه ام حتی اگر ازت متنفر بشم و بخوام روزی ترکت کنم .. یونمی رو انقدر دوست دارم که نمیتونم تنهاش بزارم
-یااا داری میگی یونمی رو بیشتر از من دوست داری؟
+معلومه که بیشتر از تو دوستش دارم .
برگشتم و نگاهی به یونمی انداختم که روی کاناپه خوابش برده بود . سمتش رفتم و به آرومی بغلش کردم .
همونطور که به سمت اتاق میرفتم گفتم :لینویا بیا در اتاق و باز کن ..
لینو در اتاق و باز کرد . یونمی رو روی تخت گذاشتم و رو تختی رو روش کشیدم . بوسه ای روی موهاش گذاشتم و رو به لینو گفتم : باید بریم براش کیک درست کنیم !
لینو : چه کیکی ؟ میتونستیم از بیرون بخریم!
بورام: اون گفت که خودمون درست کنیم .
به لینو چشم غره رفتم و رفتم توی آشپزخونه تا براش کیک درست کنم
---
* دو ماه بعد *
+یونمییی یه دقیقه آروم باش .. لینویااا
لینو فوری به سمت ما دویید
-چیه؟
+یونمی از وان نمیاد بیرون
-: یونمی ؟ دلیل اینکه به حرفش گوش نمیدی چیه؟!
یونمی: من .. اینجارو دوس دارم .
-: اگر بیای بغلم میزارم امروز یه شکلات بخوری .
+ لینو امروز دوتا خورده. دندوناش خراب میشه
در گوشم زمزمه کرد : وقتی اومد بیرون اصلا یادش میره که چنین حرفی زدم
+بیخیال درست نیست بچه رو گول بزنی
یونمی: ابااا بغلم کن .
دستهاش رو توی هوا گرفت .لینو بغلش کرد و بعد از کشیدن حوله دورش ، از حموم خارج شد . نگاهی به خودم توی آینه انداختم .. و از حموم خارج شدم .
به سمت خانم لی رفتم
+خانم لی کاری هست که بتونم انجام بدم؟
خانم لی : نه دخترم ، فقط باید برم باغ رو تمیز کنم .
+من انجامش میدم
خانم لی : نیازی نیست شما مراقب یونمی باش .
+: لینو مراقبشه من بهتره کمی کمک کنم
هارا یکی از خدمتکار ها سطل آب رو روی زمین گذاشت و رو به خانم لی گفت : بورام هم یه برده بود اما الان راست راست توی عمارت راه میره ما گندکاریاش و تمیز میکنیم .
ناراحت شدم اما سعی کردم لبخند بزنم
خانم لی : هارا ، عزیزم اگر کارهات تموم شده میتونی بری
هارا : نه تازه شروع شده . جمع کردن اتاق بورام هم به کارام اضافه شده . ببینم تو با ارباب چیکار کردی؟ چون وقتی با تو حرف میزنه خیلی مهربون میشه ولی موقع حرف زدن با ما به بدترین شکل ممکن تحقیرمون میکنه و ...
۳.۴k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.