P39ایدل شکسته
(ا/ت)
چشممو باز کردم ...همه جا سفید بود ...بخودم نگاه کردم و جا خوردم ....میتونستم از بین دستام اونورو ببینم ....همنیجوری مونده بودم ک حس کردم یکی جلوم ایستاده
نه اامکان ندارهه....
+هانا؟(همون دوستش ک مرده )
هانا لبخندی زد
^سلام گوساله
دوییدم سمتش و محکم بغلش کردم
+حتی توی بهشتم بددهنی نکبت
خندید و اونم بغلم کرد
+دلم برات ی ذره شده بود عوضی
^واقعا ک بعد از اینهمه مدت منو میبینی و بهم فوش میدی؟
ازش جدا شدم و روبه روش ایستادم ....
+تو دلت برام تنگ نشد ؟برای مسخره بازیام؟
^راستشو بخوای نه ...ولی ناراحت نشو ...چون همیشه از اینجا نگاهت میکردم و حواسم بهت بود
+خیلی خری
گریم گرفته بود و اون اروم اشکمو پاک کرد
^ا/ت وقت زیادی نداریم ...باید انتخاب کنی ک میخوای زنده بمونی یا ب دنیای بعد از مرگ وارد شی ....میتونی بیای پیش خودم ....من اینجا ب قبال اون کمکی ک ب خیریه کودکان بی سرپرست کردم ی خونه ی بزرگ دارم ...اینجا همه چی خیلی خوب و راحته ....هر وقت م خواستی میتونی ب اون دنیا سر بزنی و کسایی ک میخواستی رو ببینی ....بجنب بریم
اون دویید و رفت جلوتر ولی من از جام تکون نخوردم ...بعد از چند قدم برگشت سمت من و بهم نگاه کرد
^نمیای؟
+هانا ...من فکر کنم ....برگردم
لبخند زد
^ب خاطر یونگی نه ؟
سرمو تکون دادم و لبخند کوچیکی زدم
+فک کنم تازه ب زندگی علاقه پیدا کردم ...میخوام برگردم و ازش لذت ببرم
^خوشحالم بلاخره یکی باعث شد تو ب زندگی علاقه پیدا کنی
+تو مشکلی نداری؟
^چرا باید مشکلی داشته باشم ؟خوشحالم ک بلاخره دختر یخیمون عاشق شده
و خندید و اومد دستمو گرفت
^تو برمیگردی و زندگی خوبی رو با یونگی داری و اینم بدون ک من همیشه حواسم بهت هست و مراقبتم
بغلم کرد و بعد دستشو روی پیشونیم گذاشت
^چشماتو ببند
چشممو بستم و بعد از چند دقیقه باز کردم و دیدم توی بیمارستانم و یونگی بالای سرم ایستاده
+یو...یونگی
چشممو باز کردم ...همه جا سفید بود ...بخودم نگاه کردم و جا خوردم ....میتونستم از بین دستام اونورو ببینم ....همنیجوری مونده بودم ک حس کردم یکی جلوم ایستاده
نه اامکان ندارهه....
+هانا؟(همون دوستش ک مرده )
هانا لبخندی زد
^سلام گوساله
دوییدم سمتش و محکم بغلش کردم
+حتی توی بهشتم بددهنی نکبت
خندید و اونم بغلم کرد
+دلم برات ی ذره شده بود عوضی
^واقعا ک بعد از اینهمه مدت منو میبینی و بهم فوش میدی؟
ازش جدا شدم و روبه روش ایستادم ....
+تو دلت برام تنگ نشد ؟برای مسخره بازیام؟
^راستشو بخوای نه ...ولی ناراحت نشو ...چون همیشه از اینجا نگاهت میکردم و حواسم بهت بود
+خیلی خری
گریم گرفته بود و اون اروم اشکمو پاک کرد
^ا/ت وقت زیادی نداریم ...باید انتخاب کنی ک میخوای زنده بمونی یا ب دنیای بعد از مرگ وارد شی ....میتونی بیای پیش خودم ....من اینجا ب قبال اون کمکی ک ب خیریه کودکان بی سرپرست کردم ی خونه ی بزرگ دارم ...اینجا همه چی خیلی خوب و راحته ....هر وقت م خواستی میتونی ب اون دنیا سر بزنی و کسایی ک میخواستی رو ببینی ....بجنب بریم
اون دویید و رفت جلوتر ولی من از جام تکون نخوردم ...بعد از چند قدم برگشت سمت من و بهم نگاه کرد
^نمیای؟
+هانا ...من فکر کنم ....برگردم
لبخند زد
^ب خاطر یونگی نه ؟
سرمو تکون دادم و لبخند کوچیکی زدم
+فک کنم تازه ب زندگی علاقه پیدا کردم ...میخوام برگردم و ازش لذت ببرم
^خوشحالم بلاخره یکی باعث شد تو ب زندگی علاقه پیدا کنی
+تو مشکلی نداری؟
^چرا باید مشکلی داشته باشم ؟خوشحالم ک بلاخره دختر یخیمون عاشق شده
و خندید و اومد دستمو گرفت
^تو برمیگردی و زندگی خوبی رو با یونگی داری و اینم بدون ک من همیشه حواسم بهت هست و مراقبتم
بغلم کرد و بعد دستشو روی پیشونیم گذاشت
^چشماتو ببند
چشممو بستم و بعد از چند دقیقه باز کردم و دیدم توی بیمارستانم و یونگی بالای سرم ایستاده
+یو...یونگی
۹.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.