فیک هانما part 5
ا/ت: فقط برای اونه..فقط فقط برای اون...قیچی رو برداشتم از جلوی موهام داشتم شروع میکردم موهامو قیچی کنم...
اع..یه مقدارش ریخت..
هیناتا: یا خدااااا داری چ غلطییی میکنیییی دادااااااا
ا/ت: من برای اینکه وارد گنگش بشم باید پسر باشم پس باید موهامو کوتاه کنم...
هینا: اسکل ما تو قرن 23 امیم چیزی به نام کلاه گیس وجود دارع ... پاشو بیا بریم آرایشگاه برات همچین حرکتی بزنن..
*37 دیقه بعد*
×:همینقدر خوبع؟
هینا: نع بیشتر کوتاه کن...هرچی زشت تر بهتر...پسرا سلیقه ندارم
×:😑وا
ا/ت: الان موهامو که بریدم چ غلطی کنم؟ کن شک میکنه... چ کنم الان...؟
هینا: اونو با یه گلسر میزاریم پشت گوشت خیلی مهم نیس...
×: خب ..تموم شد..
هینا: خوبع...حالا باید بریم یه تیپ برات پیدا کنیم...تیپت نباید اصلنننن ضایع باشه پاشو پاشو...
ا/ت: خدا بهخیر کنه...😐😑
هینا: برو تمام لباسایه تامبوی رو امتحان کن..بدو
ا/ت: این خوبع؟
هینا: نه بابا عوض کن
ا/ت: اومم؟
هینا: نوچچچچچ
ا/ت: اوف..این چی؟
هینا: نههههههه عوض کننننن
ا/ت: چته وحشیییی باشهععععع
...
ا/ت: اوف این خوبع دیگه؟
هینا: اوعععع ارعععععع خیلی خوبععععع
ا/ت: اخیششش...
هینا: خب...بچه بریم یه کافه بشینیم امتحان کنیم گول میخورن یا نه؟
*کافه:
ا/ت: خب بیا انتخاب کنیم...من شیر و چای میخام
هینا: اوع پس منم همونو میخام..
گارسون: خب خانم شما چی میل دارید؟
هینا: من شیر و چای میخام...
گارسون: بله..و شما...اممم آقا..شما چی میل دارید..؟
ا/ت: *یزره سر و سنگین* من هم شیر چای میخورم..
گارسون: خب ممنونم ...
رف*
ا/ت و هینا: *یه جیغ خفیف ...*کار کردددد
ویو هانما:
خب مجبورم دوباره با این دخترایی ک مامانم اجیرم کرده برم جاهایه چرت و پرت..الانم تو موزه ی هنری هستیم هیچی درباره ی این اراجیف نمی فهمم ...
میچا:*همونی ک مامان هانما اجیرش کرده* خب نظرتون درباره این قطعه چیه آقایه شوجی؟
شوجی: نظری ندارم یه X از وسط یه سنگ رد شده..
ایکس تو برنامه نویسی به نام خطاعه...ایکس تو بازی ها محل مشخص شدن گنجه[🤣🤌🏻] ایکس تو ریاضی ضربدره...نتیجه ی دیگه ای برداشت نمیکنم..!
میچا: مشخصه علاقه ای به هنر ندارید ..اینچیزا آقای شوجی رو جذب نمیکنن؟
هانما:[نخیر جذب نمیکنه عنتر خانم حالا ولم کن دختره ی کنهههه] نه خوشم نمیاد...
میچا: اون چطور؟ پرنده ی قشنگی شبیه سازی شده!
هانما: چی؟ [یاخدااااااااااا یا جد کیساکیییی نجاتم بدیییدددددد] *روشو یهویی برگردوند...*امم ارع قشنگه نظرتون چیه بریم یه کافه؟ هاا؟؟!
میچا: چی؟ با..باشه...! بریم
*نیم ساعت بعد...
هانما: نمیخاید بشینید؟
*شطور بود؟
اع..یه مقدارش ریخت..
هیناتا: یا خدااااا داری چ غلطییی میکنیییی دادااااااا
ا/ت: من برای اینکه وارد گنگش بشم باید پسر باشم پس باید موهامو کوتاه کنم...
هینا: اسکل ما تو قرن 23 امیم چیزی به نام کلاه گیس وجود دارع ... پاشو بیا بریم آرایشگاه برات همچین حرکتی بزنن..
*37 دیقه بعد*
×:همینقدر خوبع؟
هینا: نع بیشتر کوتاه کن...هرچی زشت تر بهتر...پسرا سلیقه ندارم
×:😑وا
ا/ت: الان موهامو که بریدم چ غلطی کنم؟ کن شک میکنه... چ کنم الان...؟
هینا: اونو با یه گلسر میزاریم پشت گوشت خیلی مهم نیس...
×: خب ..تموم شد..
هینا: خوبع...حالا باید بریم یه تیپ برات پیدا کنیم...تیپت نباید اصلنننن ضایع باشه پاشو پاشو...
ا/ت: خدا بهخیر کنه...😐😑
هینا: برو تمام لباسایه تامبوی رو امتحان کن..بدو
ا/ت: این خوبع؟
هینا: نه بابا عوض کن
ا/ت: اومم؟
هینا: نوچچچچچ
ا/ت: اوف..این چی؟
هینا: نههههههه عوض کننننن
ا/ت: چته وحشیییی باشهععععع
...
ا/ت: اوف این خوبع دیگه؟
هینا: اوعععع ارعععععع خیلی خوبععععع
ا/ت: اخیششش...
هینا: خب...بچه بریم یه کافه بشینیم امتحان کنیم گول میخورن یا نه؟
*کافه:
ا/ت: خب بیا انتخاب کنیم...من شیر و چای میخام
هینا: اوع پس منم همونو میخام..
گارسون: خب خانم شما چی میل دارید؟
هینا: من شیر و چای میخام...
گارسون: بله..و شما...اممم آقا..شما چی میل دارید..؟
ا/ت: *یزره سر و سنگین* من هم شیر چای میخورم..
گارسون: خب ممنونم ...
رف*
ا/ت و هینا: *یه جیغ خفیف ...*کار کردددد
ویو هانما:
خب مجبورم دوباره با این دخترایی ک مامانم اجیرم کرده برم جاهایه چرت و پرت..الانم تو موزه ی هنری هستیم هیچی درباره ی این اراجیف نمی فهمم ...
میچا:*همونی ک مامان هانما اجیرش کرده* خب نظرتون درباره این قطعه چیه آقایه شوجی؟
شوجی: نظری ندارم یه X از وسط یه سنگ رد شده..
ایکس تو برنامه نویسی به نام خطاعه...ایکس تو بازی ها محل مشخص شدن گنجه[🤣🤌🏻] ایکس تو ریاضی ضربدره...نتیجه ی دیگه ای برداشت نمیکنم..!
میچا: مشخصه علاقه ای به هنر ندارید ..اینچیزا آقای شوجی رو جذب نمیکنن؟
هانما:[نخیر جذب نمیکنه عنتر خانم حالا ولم کن دختره ی کنهههه] نه خوشم نمیاد...
میچا: اون چطور؟ پرنده ی قشنگی شبیه سازی شده!
هانما: چی؟ [یاخدااااااااااا یا جد کیساکیییی نجاتم بدیییدددددد] *روشو یهویی برگردوند...*امم ارع قشنگه نظرتون چیه بریم یه کافه؟ هاا؟؟!
میچا: چی؟ با..باشه...! بریم
*نیم ساعت بعد...
هانما: نمیخاید بشینید؟
*شطور بود؟
۱۳.۱k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.