داستان اکاتسوکی1(دیدارا و توبی) بخش 2

بچه ها هر روز یه پارت میزارم *این مجموعه هیچ ربطی به واقعیت انیمه ندارد!*

________________________________________________________________________________
دیدارا:هی... هی توبی!
ساسوری:چی شده؟
(دیدارا)باید یه کاری میکردم،به زور خودمو راضی کردم که دستکششو بردارم
دیدارا:دستاش گرمه...
ساسوری:بزار ببینم، دستاش خیلی گرمه... فک کنم نیش عقربه سفیده.
دیدارا(با نگرانی) :عقرب سفید؟
ساسوری:اره... یه نوع زهر بیهوش کنندس که ممکنه کسی که نیش خورده دیگه بیدار نشه.
دیدارا:الان چیکار کنم؟؟
ساسوری:سعی کن فعلا گرماشو کم کنی.، من خودم پادزهرشو درس میکنم.
دیدارا:خب... باشه.
*رفتم داخل لیوان کیسامه رو برداشتمو پر از اب یخ کردم،داشتم میرفتم پیش توبی که... *
کاکوزو(با داد) :هی دیدارا! مراقب اون لیوان باش خیلی گرون بود.
دیدارا:با... باشه.
کاکوزو(با بی خیالی) :افرین.
*رفتم دنبال توبی ولی اونجا نبود همه جارو گشتم تا اینکه تو اتاق خودش پیداش کردم*
دیدارا(لیوان از دستش افتاد):......!
__________________________________________________////////////////////////////////////////////
ساته... اینم از این پارت منتظر پارت اخر باشید مینا!
♡ ∩_∩
（„• ֊ •„)♡
┏━∪∪━━━━┓
♡ فالو=فالو。 ♡
┗━━━━━━━┛