دوست پسر مافیای من فصل ۲ پارت ۳۰=
دوست پسر مافیای من فصل ۲ پارت ۳۰=
/:با میسو داشتیم میرفتیم بیرون ک کوک دست میسو رو گرفت چسبوند به خودش گفت شما هیچ جا نمیری کوچولو عصبی شدم رفتم سمتش گفتم
/:ولش کن مرتیکههه
=:به تو ربطی نداره گمشو کنار
+:ولم کن عوضییی
=:خفه شوو
دستشو گرفتم داشتم میبردمش بیرون ک هیونجین گفت
/:گفتم ولش کن مرتیکه اسلحه مو در آوردم گرفتم سمتش
=:به تو ربطی نداره اسلحشو در آورد گرفت سمتم ک منم اسلحمو در آوردم گرفتم سمتش جانگ هم اسلحشو در آورد همه ی بادیگارد ها هم اومدن تو
=:ببین بچه جون تا مختو رو زمین نپاچیدم گمشو کنار دخالت نکن
/:بچه خودتی مرتیکه ی حرومزاده ولش کن
+:توروخدا بس کنید دیگ ولم کن
=:بهم فحش داد منم عصبی شدم به پاش ی تیر زدم
+:واییی چیکار کردی خواستم از بغلش بیام بیرون برم سمت هیونجین ک منو سفت تر گرفت
=:انقد وول نخور دیگ
وقتی ک به هینوجین شلیک کردم بادیگارد هاش سمت من اسلحه گرفتم بعدش بادیگارد های منم بهشون حمله کردم باهم داشتن دعوا میکردن منم میسو رو انداختم رو کولم بردمش گذاشتمش توی ماشین
+:ولم کن عوضییی ولم کننن
باورم نمیشه به هیون...هیونجین شلیک کرد اگ مرد چی کوک من رو انداخت رو کولش هی میزدم بهش ولی انگار نه انگار معموله زور من در برابر زور اون هیچی نیست برد من رو انداخت توی ماشین درم قفل کرد
=:میسو رو انداختم تو ماشین درو قفل کردم چندتا بادیگارد گزاشتم دور ماشین تا فرار نکنه خودم هم رفتم توی بار تا به اونا رسیدگی کنم رفتم تو دیدم ک کل افراد هیونجین مردن خود هیونجین هم همینجوری روی زمین افتاده بود داشت میخزید به بیرون رفتم سمتش پامو گزاشتم روی اون پاش ک گلوله خورده بود ک جیغش رفت هوا
=:ببر صداتو
/:ولم کن عوضی
=:پامو بیشتر روش فشار دادم حواست به زبونت باشه وگرنه میبرمش جانگ این مرتیکه رو ببر بنداز تو زیر زمین جیهوپ (دکتر مخصوص کوک) هم بیار تا درمانش کنه
جانگ:چشم ارباب
+:کارم دیگ تمومه هیونجین رو ک کشت الان منم میکشه ولی چقد دلم برات اش تنگ شده بود برای زورگویی هاش بغلش بوش صداش داد هاش خشن بازی هاش همه چیش در ماشینو هی باز میکردم تا برم بیرون ولی نمیشد تازه بادیگارد هم گزاشته بود کنار ماشین اشکام سرازیر شدن به بدبختیم فکر کردم هیونجین مثل برادرم الان معلوم نیست زندس یا نه خودمم ک باز زندانی جونگ کوک شدم بعد از چند مین کوک اومد تو ماشین گازشو گرفت با بیشترین سرعت رفت
+:چرا ولم نمیکنی؟
=:سکوت
+:چرا دست از سرم بر نمیداری زندگیمو کنم هااا؟(داد)
/:با میسو داشتیم میرفتیم بیرون ک کوک دست میسو رو گرفت چسبوند به خودش گفت شما هیچ جا نمیری کوچولو عصبی شدم رفتم سمتش گفتم
/:ولش کن مرتیکههه
=:به تو ربطی نداره گمشو کنار
+:ولم کن عوضییی
=:خفه شوو
دستشو گرفتم داشتم میبردمش بیرون ک هیونجین گفت
/:گفتم ولش کن مرتیکه اسلحه مو در آوردم گرفتم سمتش
=:به تو ربطی نداره اسلحشو در آورد گرفت سمتم ک منم اسلحمو در آوردم گرفتم سمتش جانگ هم اسلحشو در آورد همه ی بادیگارد ها هم اومدن تو
=:ببین بچه جون تا مختو رو زمین نپاچیدم گمشو کنار دخالت نکن
/:بچه خودتی مرتیکه ی حرومزاده ولش کن
+:توروخدا بس کنید دیگ ولم کن
=:بهم فحش داد منم عصبی شدم به پاش ی تیر زدم
+:واییی چیکار کردی خواستم از بغلش بیام بیرون برم سمت هیونجین ک منو سفت تر گرفت
=:انقد وول نخور دیگ
وقتی ک به هینوجین شلیک کردم بادیگارد هاش سمت من اسلحه گرفتم بعدش بادیگارد های منم بهشون حمله کردم باهم داشتن دعوا میکردن منم میسو رو انداختم رو کولم بردمش گذاشتمش توی ماشین
+:ولم کن عوضییی ولم کننن
باورم نمیشه به هیون...هیونجین شلیک کرد اگ مرد چی کوک من رو انداخت رو کولش هی میزدم بهش ولی انگار نه انگار معموله زور من در برابر زور اون هیچی نیست برد من رو انداخت توی ماشین درم قفل کرد
=:میسو رو انداختم تو ماشین درو قفل کردم چندتا بادیگارد گزاشتم دور ماشین تا فرار نکنه خودم هم رفتم توی بار تا به اونا رسیدگی کنم رفتم تو دیدم ک کل افراد هیونجین مردن خود هیونجین هم همینجوری روی زمین افتاده بود داشت میخزید به بیرون رفتم سمتش پامو گزاشتم روی اون پاش ک گلوله خورده بود ک جیغش رفت هوا
=:ببر صداتو
/:ولم کن عوضی
=:پامو بیشتر روش فشار دادم حواست به زبونت باشه وگرنه میبرمش جانگ این مرتیکه رو ببر بنداز تو زیر زمین جیهوپ (دکتر مخصوص کوک) هم بیار تا درمانش کنه
جانگ:چشم ارباب
+:کارم دیگ تمومه هیونجین رو ک کشت الان منم میکشه ولی چقد دلم برات اش تنگ شده بود برای زورگویی هاش بغلش بوش صداش داد هاش خشن بازی هاش همه چیش در ماشینو هی باز میکردم تا برم بیرون ولی نمیشد تازه بادیگارد هم گزاشته بود کنار ماشین اشکام سرازیر شدن به بدبختیم فکر کردم هیونجین مثل برادرم الان معلوم نیست زندس یا نه خودمم ک باز زندانی جونگ کوک شدم بعد از چند مین کوک اومد تو ماشین گازشو گرفت با بیشترین سرعت رفت
+:چرا ولم نمیکنی؟
=:سکوت
+:چرا دست از سرم بر نمیداری زندگیمو کنم هااا؟(داد)
۱۸.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.