مقام امام زمان(عج)در حله1
حله شهری در صد کیلومتری جنوب شرقی بغداد است. این شهر کهن، یکی از مراکز مهم و حوزه های علمی شیعه است و بسیاری از بزرگان شیعه، مانند علامه حلی و محقق حلی از این شهر برخاسته اند و امروزه یکی از استان های شیعه نشین عراق است.
شهر حله در قرن های پنجم و ششم هجری، از زیباترین شهرهای عراق بود. این شهر به دست یکی از خلفای آل بویه، به نام سیف الدوله اسدی، در قرن پنجم هجری ساخته شد. سیف الدوله در این شهر قصرها و خانه های زیبا ساخت و با آباد شدن آن، تجار و علما و شعرای فراوانی به سوی آن روی آوردند و در اندک زمانی، حله مرکز تمدن و فرهنگ اسلامی گشت.
حله از اوایل قرن ششم تا قرن دهم به همین صورت بود تا آن که در قرن دهم، مرکز علم و اجتهاد و مهد حوزه علمیه به کربلا منتقل گشت و پس از آن نجف، مرکز حوزه علمیه بزرگ شیعه شد. می گویند در یک قرن، حدود پانصد مجتهد در دیار حله می زیسته اند.
در بازار شهر حله، مقامی معروف به مقام صاحب الزمان (عج) هست که عاشقان امام زمان (عج) برای زیارت و خواندن نماز به آن جا می روند و دعای ویژه زیارت امام زمان (عج) را می خوانند. این مکان خانه یکی از عالمان حله به نام شیخ علی حلاوی (ره) بوده است. ساخته شدن این مقام در این شهر داستان معروفی دارد که در بسیاری از کتاب های شیعه بیان شده است.
داستان تشرف جناب شیخ علی حلاوی در شهر حله
شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظر بوده است. آن جناب در مناجات هایش به مولایمان می گفت: «مولا جان، دیگر دوران غیبت تو به سر آمده و هنگامه ظهور فرار رسیده است. یاوران مخلص تو به تعداد برگ درختان و قطره های باران در گوشه و کنار جهان پراکنده اند. اینک بیا و بنگر که در همین شهر کوچک حله یاوران پا به رکاب تو بیش از هزار نفرند. آقا جان، پس چرا ظهور نمی کنی تا دنیا را لبریز از عدل و داد نمایی؟»
شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به امام زمان (عج) می گوید: «غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی ایی؟»
در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست؟»
او پاسخ می دهد: «روی سخنم با امام زمان(عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند.»
مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عج)! با من این همه عتاب مکن! حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم، اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست. اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی!»
شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان به حله باز میگردد و.......
شهر حله در قرن های پنجم و ششم هجری، از زیباترین شهرهای عراق بود. این شهر به دست یکی از خلفای آل بویه، به نام سیف الدوله اسدی، در قرن پنجم هجری ساخته شد. سیف الدوله در این شهر قصرها و خانه های زیبا ساخت و با آباد شدن آن، تجار و علما و شعرای فراوانی به سوی آن روی آوردند و در اندک زمانی، حله مرکز تمدن و فرهنگ اسلامی گشت.
حله از اوایل قرن ششم تا قرن دهم به همین صورت بود تا آن که در قرن دهم، مرکز علم و اجتهاد و مهد حوزه علمیه به کربلا منتقل گشت و پس از آن نجف، مرکز حوزه علمیه بزرگ شیعه شد. می گویند در یک قرن، حدود پانصد مجتهد در دیار حله می زیسته اند.
در بازار شهر حله، مقامی معروف به مقام صاحب الزمان (عج) هست که عاشقان امام زمان (عج) برای زیارت و خواندن نماز به آن جا می روند و دعای ویژه زیارت امام زمان (عج) را می خوانند. این مکان خانه یکی از عالمان حله به نام شیخ علی حلاوی (ره) بوده است. ساخته شدن این مقام در این شهر داستان معروفی دارد که در بسیاری از کتاب های شیعه بیان شده است.
داستان تشرف جناب شیخ علی حلاوی در شهر حله
شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظر بوده است. آن جناب در مناجات هایش به مولایمان می گفت: «مولا جان، دیگر دوران غیبت تو به سر آمده و هنگامه ظهور فرار رسیده است. یاوران مخلص تو به تعداد برگ درختان و قطره های باران در گوشه و کنار جهان پراکنده اند. اینک بیا و بنگر که در همین شهر کوچک حله یاوران پا به رکاب تو بیش از هزار نفرند. آقا جان، پس چرا ظهور نمی کنی تا دنیا را لبریز از عدل و داد نمایی؟»
شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به امام زمان (عج) می گوید: «غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی ایی؟»
در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست؟»
او پاسخ می دهد: «روی سخنم با امام زمان(عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند.»
مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عج)! با من این همه عتاب مکن! حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم، اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست. اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی!»
شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان به حله باز میگردد و.......
۳.۶k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.