"دوروی یک سکه"
"دوروی یک سکه"
Part24
-بیا برو بیرون دخترجون
~باشه
نورا از اتاق رفت بیرون اون مرد هم دنبالش امد نورا حالش خوب نبود قرص هاشم همراهش نبود
~اقا ببخشید منو که اوردین یک کیف همراهم بود دستتونه؟
"اره میخوای چیکار؟
~من مریضم میدونید دیگه گفتم بهتون من الان قرص هامو میخوام نخوردم خیلی درد میکشم
"من نمتونم بدون اجازه اقا بهتون کیفتون بدم
~نمتونی ازش اجازه بگیری؟الان داره درد بدنم شروع میشه
تا مرد میخواست زنگ بزنه در خونه بازشد و مرد غول پیکر به طرف در رفت
به در خیره شدم که با دیدن شخص که وارد خونه شد وایستادم
"سلام خوش امدین
قیافه پسره خیلی اشنا بود ولی نورا یادش نبود کجا دیدتش پسره به سمتم امد
-سلام نورا خوش امدی به خونه
وقتی حرف زد یکدفعه نورا فهمید کی هست اون پیمان بود همون پسره تو هتل که فرانسه ی بود
~تو؟
-شناختی؟
~تو اینجا ها؟یعنی چی؟
پسره به سمت میز نهار خوری رفت و یکی از صندلی هارو کشید جلو و اشاره کرد که نورا بشینه
-بشین بهت توضیح میدم نورا
/به زبان نورا/
نورا با دهن باز به سمت میز رفت و نشست رابین از اتاق امد بیرون و تیکه داد به چهارچوب در و دست به سینه وایستاد سوگند همون دختر هم از اتاقش امد بیرون و وایستاد همشون سکوت کرده بودن سکوت خیلی بدی بود خودمم درد بدنم شروع شده بود کلی سوال تو مغزم بود و کلافه شده بودم
-نورا خواهرت فرصت داره که تا یک ماه ۸ میلیارد تومان رو بیاره واگرنه بجاش ترو میفروشیم تو این یکماه هم تو به عنوان اشپز و خدمتکار شخصی من میشی اگر بقیه هم خواستن میتونی براشون کار کنی و اینجوری بیکار نیستی
~یک سوال میتونم به خواهرم یا مامانم زنگ بزنم؟
-نه بیرون هم حتی نمتونی بری در صورتی میتونی بری که من ببرمت با کسی هم صحبت نمکنی هرکاری تو این خونه شد تو لال و کر میشی واگرنه جونتو از دست میدی
~تو اقا اینجایی؟
~نه من دستیارش و کل قمار خونه رو من اداره میکنم اقا فقط نظارت میکنه
Part24
-بیا برو بیرون دخترجون
~باشه
نورا از اتاق رفت بیرون اون مرد هم دنبالش امد نورا حالش خوب نبود قرص هاشم همراهش نبود
~اقا ببخشید منو که اوردین یک کیف همراهم بود دستتونه؟
"اره میخوای چیکار؟
~من مریضم میدونید دیگه گفتم بهتون من الان قرص هامو میخوام نخوردم خیلی درد میکشم
"من نمتونم بدون اجازه اقا بهتون کیفتون بدم
~نمتونی ازش اجازه بگیری؟الان داره درد بدنم شروع میشه
تا مرد میخواست زنگ بزنه در خونه بازشد و مرد غول پیکر به طرف در رفت
به در خیره شدم که با دیدن شخص که وارد خونه شد وایستادم
"سلام خوش امدین
قیافه پسره خیلی اشنا بود ولی نورا یادش نبود کجا دیدتش پسره به سمتم امد
-سلام نورا خوش امدی به خونه
وقتی حرف زد یکدفعه نورا فهمید کی هست اون پیمان بود همون پسره تو هتل که فرانسه ی بود
~تو؟
-شناختی؟
~تو اینجا ها؟یعنی چی؟
پسره به سمت میز نهار خوری رفت و یکی از صندلی هارو کشید جلو و اشاره کرد که نورا بشینه
-بشین بهت توضیح میدم نورا
/به زبان نورا/
نورا با دهن باز به سمت میز رفت و نشست رابین از اتاق امد بیرون و تیکه داد به چهارچوب در و دست به سینه وایستاد سوگند همون دختر هم از اتاقش امد بیرون و وایستاد همشون سکوت کرده بودن سکوت خیلی بدی بود خودمم درد بدنم شروع شده بود کلی سوال تو مغزم بود و کلافه شده بودم
-نورا خواهرت فرصت داره که تا یک ماه ۸ میلیارد تومان رو بیاره واگرنه بجاش ترو میفروشیم تو این یکماه هم تو به عنوان اشپز و خدمتکار شخصی من میشی اگر بقیه هم خواستن میتونی براشون کار کنی و اینجوری بیکار نیستی
~یک سوال میتونم به خواهرم یا مامانم زنگ بزنم؟
-نه بیرون هم حتی نمتونی بری در صورتی میتونی بری که من ببرمت با کسی هم صحبت نمکنی هرکاری تو این خونه شد تو لال و کر میشی واگرنه جونتو از دست میدی
~تو اقا اینجایی؟
~نه من دستیارش و کل قمار خونه رو من اداره میکنم اقا فقط نظارت میکنه
۱.۱k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.