Miracle part 12
شیشه ماشین پایین اومد که مین هی با تعجب به تهیونگ خیره شد
تهیونگ : سوار شو
مین هی : چی ؟!
تهیونگ : مگه نمی خواستی اونا رو تعقیب کنی ؟…پس سوار شو
مین هی سریع سوار ماشین شد و تهیونگ شروع به رانندگی کرد
مین هی : فکر کردم رفتی
تهیونگ : بهت گفتم که کمکت می کنم…ولی انگار تو حرفم رو جدی نگرفتی…راستی نگفتی
مین هی : چی رو ؟!
تهیونگ : چرا داری این کار رو میکنی ؟!
مین هی : به خاطر خواهرم
تهیونگ : خب چرا ؟!
مین هی : بعدا میفهمی فعلا روی رانندگیت تمرکز کن الان هردومون رو به کشتن میدی
تهیونگ :🗿
…..
بعد از چند دقیقه رانندگی ماشین کوانگ هو جلوی یک هتل ایستاد
مین هی : اومده هتل ؟!
تهیونگ : اینجوری به نظر میرسه
مین هی : زود باش…سریع پیاده شو
مین هی بعد گفتن حرفش سریع از ماشین پیاده شد که تهیونگ با تعجب به جای خالی مین هی نگاه کرد و گفت
تهیونگ : این الان به من دستور داد ؟!
…..
مین هی گوشش رو به دیوار چسبونده بود و در تلاش بود تا صدای کوانگ هو و اون زن رو از اتاق بغلی بشنوه😐…تهیونگ همونطور که روی تخت نشسته بود و به مین هی خیره شده بود سری به معنای تأسف تکون داد و گفت
تهیونگ : واقعا موندم کدوم اسکلی تو رو به عنوان منیجرمون انتخاب کرده
مین هی همونطور که روی کارش تمرکز کرده بود گفت
مین هی : ساکت شو بزار ببینم چیزی میشنوم
تهیونگ : اصلا مگه چیزی هم میتونی بشنوی ؟!...آخه دختر یکم فکر کن ما تو یکی از مجلل ترین هتل های سئول هستیم توقع داری صدای اتاق کناری به گوشمون برسه که گفتی اتاق کناری اینا رو بگیرم ؟!
مین هی عصبی پاشد و به سمت تهیونگ رفت و گفت
مین هی : حداقل از تو که بهترم…یه کاری میکنم ولی تو چی ؟!...تو فقط میشینی و نگاه میکنی
تهیونگ از روی تخت پاشد و گفت
تهیونگ : فکر کنم یادت رفته که به لطف من الان اینجایی…وگرنه نمیتونستی الان اینا کجای سئول هستند
مین هی همینطور که به تهیونگ نزدیک تر میشد گفت
مین هی : الان داری منت…
نتونست حرفش رو کامل کنه و پاش گیر کرد و افتاد توی بغل تهیونگ و تهیونگ هم تعادلش رو از دست داد با هم دیگه افتادن روی تخت...
اگر لایک ها ی این پارت به ١٠ تا برسه ١ پارت دیگه میزارم
اگر به ٢٠ تا برسه ٢ پارت دیگه میزارم
اگر به ٣٠ تا برسه ٣ پارت دیگه میزارم
و...
این شرط فقط مختص امشب هست گفته باشم حالا هرطور خودتون دوست دارید...
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
تهیونگ : سوار شو
مین هی : چی ؟!
تهیونگ : مگه نمی خواستی اونا رو تعقیب کنی ؟…پس سوار شو
مین هی سریع سوار ماشین شد و تهیونگ شروع به رانندگی کرد
مین هی : فکر کردم رفتی
تهیونگ : بهت گفتم که کمکت می کنم…ولی انگار تو حرفم رو جدی نگرفتی…راستی نگفتی
مین هی : چی رو ؟!
تهیونگ : چرا داری این کار رو میکنی ؟!
مین هی : به خاطر خواهرم
تهیونگ : خب چرا ؟!
مین هی : بعدا میفهمی فعلا روی رانندگیت تمرکز کن الان هردومون رو به کشتن میدی
تهیونگ :🗿
…..
بعد از چند دقیقه رانندگی ماشین کوانگ هو جلوی یک هتل ایستاد
مین هی : اومده هتل ؟!
تهیونگ : اینجوری به نظر میرسه
مین هی : زود باش…سریع پیاده شو
مین هی بعد گفتن حرفش سریع از ماشین پیاده شد که تهیونگ با تعجب به جای خالی مین هی نگاه کرد و گفت
تهیونگ : این الان به من دستور داد ؟!
…..
مین هی گوشش رو به دیوار چسبونده بود و در تلاش بود تا صدای کوانگ هو و اون زن رو از اتاق بغلی بشنوه😐…تهیونگ همونطور که روی تخت نشسته بود و به مین هی خیره شده بود سری به معنای تأسف تکون داد و گفت
تهیونگ : واقعا موندم کدوم اسکلی تو رو به عنوان منیجرمون انتخاب کرده
مین هی همونطور که روی کارش تمرکز کرده بود گفت
مین هی : ساکت شو بزار ببینم چیزی میشنوم
تهیونگ : اصلا مگه چیزی هم میتونی بشنوی ؟!...آخه دختر یکم فکر کن ما تو یکی از مجلل ترین هتل های سئول هستیم توقع داری صدای اتاق کناری به گوشمون برسه که گفتی اتاق کناری اینا رو بگیرم ؟!
مین هی عصبی پاشد و به سمت تهیونگ رفت و گفت
مین هی : حداقل از تو که بهترم…یه کاری میکنم ولی تو چی ؟!...تو فقط میشینی و نگاه میکنی
تهیونگ از روی تخت پاشد و گفت
تهیونگ : فکر کنم یادت رفته که به لطف من الان اینجایی…وگرنه نمیتونستی الان اینا کجای سئول هستند
مین هی همینطور که به تهیونگ نزدیک تر میشد گفت
مین هی : الان داری منت…
نتونست حرفش رو کامل کنه و پاش گیر کرد و افتاد توی بغل تهیونگ و تهیونگ هم تعادلش رو از دست داد با هم دیگه افتادن روی تخت...
اگر لایک ها ی این پارت به ١٠ تا برسه ١ پارت دیگه میزارم
اگر به ٢٠ تا برسه ٢ پارت دیگه میزارم
اگر به ٣٠ تا برسه ٣ پارت دیگه میزارم
و...
این شرط فقط مختص امشب هست گفته باشم حالا هرطور خودتون دوست دارید...
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
۳۰.۱k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.