Paert13
Paert13
دریا:
+از خواب بیدار شدم
از داخل آینه نگاهی به خودم کردم
وااو چقدر چشام پف پفی شده بود
قیافمم که دیگه نگممم
نگاهی به ساعت انداختم نزدیکای ۷بود
اووه یادم اومد مهمون داشتیم
رفتم دم در اتاقم وایسادم ببینم کسی
هست یا نه صداهاییی میومد
بعله خودشون بودنن /:
خاله، دایی..... تصمیم گرفتم برم بیرون یه سلام علیکی کنم
الان من چجوری صورتمو بشورم!
تو اتاقم که اب نیستش o(╥﹏╥)o
نمیخااام اینجوری منو ببینن عررر
حالا تا کی اینجا بشینم هنوز سر شبه
هووف ای خدا یکممم شانس بده من
مجبور شدم یه کاری کنم
دریا:
+از خواب بیدار شدم
از داخل آینه نگاهی به خودم کردم
وااو چقدر چشام پف پفی شده بود
قیافمم که دیگه نگممم
نگاهی به ساعت انداختم نزدیکای ۷بود
اووه یادم اومد مهمون داشتیم
رفتم دم در اتاقم وایسادم ببینم کسی
هست یا نه صداهاییی میومد
بعله خودشون بودنن /:
خاله، دایی..... تصمیم گرفتم برم بیرون یه سلام علیکی کنم
الان من چجوری صورتمو بشورم!
تو اتاقم که اب نیستش o(╥﹏╥)o
نمیخااام اینجوری منو ببینن عررر
حالا تا کی اینجا بشینم هنوز سر شبه
هووف ای خدا یکممم شانس بده من
مجبور شدم یه کاری کنم
۱.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.