هیونلیکس پارت ۴
هیونجین بعد درد گرفت شدید عضله های بدنش بخاطر تمرین به خونه برگشت، در رو باز کرد و خیلی خسته بود و گفت: سلام عمه و عمو من برم بخوابم خیلی خستم فک نکنم بتونم غذا بخورم
عمه هیونجین: هیونجین هیونجین صبر کن، یه پسری امده و برات خوراکی اورد که گفت دوستته.
هیونجین اون خوراکی رو گرفت و سریع به طبقه بالا که برای هیونجین که اتاق ش اون تو هست رفت.
عمه که تعجب کرده بود گفت: منکه سر در نمیارم از کارای جوونا
هیونجین روی خوراکی رو خوند، و با خودش گفت یعنی کی میتونه باشه، یعنی ممکنه کار بنگچان باشه یا جونگین، اونا که نمیدونن من اینجا زندگی میکنم، وای مغزمم اصن بزا ببینم توش چیه.
توی ظرف غذا رو باز کرد و دید: یه کیمچی بزرگ و دوکبوکی گذاشته شده تو ظرف غذا.
هیونجین گشنه ش بود اما میل به هر غذای نداشت اما با دیدن این دوتا غذا شروع کرد به خوردن.
تو حین خوردن اصن با خودش نگفت ممکنه تو غذا سم ریخته باشن یا اگه طرف غذا رو باز کنم ممکنه توش بمب باشه و بترکه، هیونجین به همه مشکوک بود ولی در این باره نه، حتی خودش هم نمیدونست چرا
*فردا*
دوباره هیونجین ساعت ۵ صبح از خونه زد بیرون و رفت به جای که تحت آموزش پلیس بود، هیونجین باید با تمام توان بتونه ضربه بزنه و از خودش دفاع کنه.
استاد پلیس هیونجین اونو امروز به اتاق تاریک میبره و استاد پلیس یکیو میفرسته که بدون دیدن سعی کنه با هیونجین مبارزه کنه.
هیونجین که با دیدن نمیتونست حریف رو شکست بده چه برسه به بدون دیدن.
حریف هیون یهو وارد اتاق شد، اروم و بی صدا، هیونجین که کامل همجا رو داشت که یهو حمله نکنه، حریف به شونه های هیونجین زد و هیونجین زد به حریف و حریف بشدت قوی بود و هر لحظه هیونجین پشیمون بود که داره مبارزه میکنه و داد زد: لطفا بسهههه
استاد پلیس چراغ های اون اتاق روشن کرد و گفت: چخبرته، ها؟
هیونجین گفت من با چشمه باز نمیتونم حریف رو بزنم چه برسه با چشمه بسته.
استاد پلیسش گفت: یکم دیگه علت کارم رو خواهی فهمید
____★___
گلیلیییی این بخش هم تموم شد، لایک و فالو و کامنت یادتون نره زیبا هاااا💓
عمه هیونجین: هیونجین هیونجین صبر کن، یه پسری امده و برات خوراکی اورد که گفت دوستته.
هیونجین اون خوراکی رو گرفت و سریع به طبقه بالا که برای هیونجین که اتاق ش اون تو هست رفت.
عمه که تعجب کرده بود گفت: منکه سر در نمیارم از کارای جوونا
هیونجین روی خوراکی رو خوند، و با خودش گفت یعنی کی میتونه باشه، یعنی ممکنه کار بنگچان باشه یا جونگین، اونا که نمیدونن من اینجا زندگی میکنم، وای مغزمم اصن بزا ببینم توش چیه.
توی ظرف غذا رو باز کرد و دید: یه کیمچی بزرگ و دوکبوکی گذاشته شده تو ظرف غذا.
هیونجین گشنه ش بود اما میل به هر غذای نداشت اما با دیدن این دوتا غذا شروع کرد به خوردن.
تو حین خوردن اصن با خودش نگفت ممکنه تو غذا سم ریخته باشن یا اگه طرف غذا رو باز کنم ممکنه توش بمب باشه و بترکه، هیونجین به همه مشکوک بود ولی در این باره نه، حتی خودش هم نمیدونست چرا
*فردا*
دوباره هیونجین ساعت ۵ صبح از خونه زد بیرون و رفت به جای که تحت آموزش پلیس بود، هیونجین باید با تمام توان بتونه ضربه بزنه و از خودش دفاع کنه.
استاد پلیس هیونجین اونو امروز به اتاق تاریک میبره و استاد پلیس یکیو میفرسته که بدون دیدن سعی کنه با هیونجین مبارزه کنه.
هیونجین که با دیدن نمیتونست حریف رو شکست بده چه برسه به بدون دیدن.
حریف هیون یهو وارد اتاق شد، اروم و بی صدا، هیونجین که کامل همجا رو داشت که یهو حمله نکنه، حریف به شونه های هیونجین زد و هیونجین زد به حریف و حریف بشدت قوی بود و هر لحظه هیونجین پشیمون بود که داره مبارزه میکنه و داد زد: لطفا بسهههه
استاد پلیس چراغ های اون اتاق روشن کرد و گفت: چخبرته، ها؟
هیونجین گفت من با چشمه باز نمیتونم حریف رو بزنم چه برسه با چشمه بسته.
استاد پلیسش گفت: یکم دیگه علت کارم رو خواهی فهمید
____★___
گلیلیییی این بخش هم تموم شد، لایک و فالو و کامنت یادتون نره زیبا هاااا💓
۴.۰k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.