وانشات مایکی پارت ۱۰
اریگاتو از این همه همایت🌱✨️
بعد ۱۰ دقیقه کاملاً سبک شده بودی و داخل بغل مایکی خوابت برده بود
مایکی سرتو نوازش میکرد و تو رو گذاشت داخل رختخواب و بوسه کوچیکی روی لبات گذاشت
پرش مکانی اتاق اما اینا
اما:میگم دراکن منو بغل کن تا بخوابم
دراکن: مگه بچهای که بغلت کنم بخوابی تو که گفتی سمتم بخواب سمتت خوابیدم دیگه چی میگی
(دراکن خجالت میکشه اما رو بغل کنه)
اما:من که میدونم تو خجالت میکشی منو بغل کنی اگه بغلم نکنی خودم بغلت میکنم
دراکن:خیلی هم بیخود بگیر بخواب دیگه
اما:اصلا الان میرم اتاق مایکی مایکی رو صدا میزنم
اما گریه کنان اومد اتاق شما دراکن هم مجبور شد پشت سرش بیاد
اما بدون اینکه در بزنه در رو با لگد باز کرد
با گریه میگفت:مایکی داراکن منو بغل نمیکنه تا بخوابم
دراکن: خوب میگم نمیشه بغلت کنم بگید بخواب دیگه تو که گفتی سمتم بخواد سمتت خوابیدم
مایکی:کافیه من قاضی نیستم ا.ت چان خوابیده
اما و دراکن وقتی نگاهشون به تو افتاد دیگه حرفی نزدن
ولی اما گفت:ببینم با ا.ت چان چیکار کردی چرا چشماش خیسه
مایکی در ذهن:الان خفهم میکنه
دراکن زود باش ببینم چه بلایی سرش آوردی
اما:تو به من اهمیت نمیدی به اون اهمیت میدی چرا
دراکن:من اونو به چشم خواهری میبینم
اما:اون وقت منو به چشم چی میبینی
دراکن:کراش خود
اما سرخ میشود
اما: مایکی هیچی نگفتی چیکار کردی چرا گریه کرده
مایکی:من هیچ کاری نکردم
اما آره جون پک جی(گربه چیفویو)
اما یک عدد ماهیتابه از ناکجا آباد درآورد و مایکی را دنبال کرد دراکنم اما را دنبال کرد
یک دفعه مایکی پاش به یه چیزی گیر کرد و افتاد روی پا های ا.ت بعدشم دراکن پاش به مایکی گیر کرد با دستش رفت رو شکم ا.ت
یه دفعه تو بیدار شدی و مایکی رو با یه لگد آنچنانی پرت کردی اون ور اتاق
امادپشماش ریخته بود همینطوری نگاه میکرد
بعد یه دفعه دراکنم با دستت پرت کردی اونور و نشستی رو شکمش و دو تا دستاشو با پاهات نگه داشته بودی و با دست راستت داشتی خفش میکردی
(امید وارم که متوجه شده باشید چه جوری)
یه دفعه که ویندوزت بالا اومد فهمیدی این دراکنه سریع از روش اومدی کنار
گفتی:حالت خوبه فکر کردم کیه و برای عذرخواهی خم شدی و گفتی من معذرت میخوام ببخشید
دستات میلرزید با این که خشم شب بودی از دراکن کمی میترسیدی
بلخره هر چی تو اون وضعیت میگفت بهت حق داشت
خودتو آماده کردی که دراکن یه سیلی محکم تو گوشت بخابونه
چشمات رو مچاله کردی
که دراکن از رو زمین بلند شد و آمد سمتت
تو که داشتی فاتحه خودتو میخوندی
دراکن دستش رو اورو جلو.
چی شد؟چیکار کرد؟
یاح یاح یاح یاح فک کردی ادامه میدم😈😈😈😈
میخوام شکنجتون بدم جای مهم داستان قطع کردم😈
همایت يادتون نره تا پارت بعد جانه✨️🌱
بعد ۱۰ دقیقه کاملاً سبک شده بودی و داخل بغل مایکی خوابت برده بود
مایکی سرتو نوازش میکرد و تو رو گذاشت داخل رختخواب و بوسه کوچیکی روی لبات گذاشت
پرش مکانی اتاق اما اینا
اما:میگم دراکن منو بغل کن تا بخوابم
دراکن: مگه بچهای که بغلت کنم بخوابی تو که گفتی سمتم بخواب سمتت خوابیدم دیگه چی میگی
(دراکن خجالت میکشه اما رو بغل کنه)
اما:من که میدونم تو خجالت میکشی منو بغل کنی اگه بغلم نکنی خودم بغلت میکنم
دراکن:خیلی هم بیخود بگیر بخواب دیگه
اما:اصلا الان میرم اتاق مایکی مایکی رو صدا میزنم
اما گریه کنان اومد اتاق شما دراکن هم مجبور شد پشت سرش بیاد
اما بدون اینکه در بزنه در رو با لگد باز کرد
با گریه میگفت:مایکی داراکن منو بغل نمیکنه تا بخوابم
دراکن: خوب میگم نمیشه بغلت کنم بگید بخواب دیگه تو که گفتی سمتم بخواد سمتت خوابیدم
مایکی:کافیه من قاضی نیستم ا.ت چان خوابیده
اما و دراکن وقتی نگاهشون به تو افتاد دیگه حرفی نزدن
ولی اما گفت:ببینم با ا.ت چان چیکار کردی چرا چشماش خیسه
مایکی در ذهن:الان خفهم میکنه
دراکن زود باش ببینم چه بلایی سرش آوردی
اما:تو به من اهمیت نمیدی به اون اهمیت میدی چرا
دراکن:من اونو به چشم خواهری میبینم
اما:اون وقت منو به چشم چی میبینی
دراکن:کراش خود
اما سرخ میشود
اما: مایکی هیچی نگفتی چیکار کردی چرا گریه کرده
مایکی:من هیچ کاری نکردم
اما آره جون پک جی(گربه چیفویو)
اما یک عدد ماهیتابه از ناکجا آباد درآورد و مایکی را دنبال کرد دراکنم اما را دنبال کرد
یک دفعه مایکی پاش به یه چیزی گیر کرد و افتاد روی پا های ا.ت بعدشم دراکن پاش به مایکی گیر کرد با دستش رفت رو شکم ا.ت
یه دفعه تو بیدار شدی و مایکی رو با یه لگد آنچنانی پرت کردی اون ور اتاق
امادپشماش ریخته بود همینطوری نگاه میکرد
بعد یه دفعه دراکنم با دستت پرت کردی اونور و نشستی رو شکمش و دو تا دستاشو با پاهات نگه داشته بودی و با دست راستت داشتی خفش میکردی
(امید وارم که متوجه شده باشید چه جوری)
یه دفعه که ویندوزت بالا اومد فهمیدی این دراکنه سریع از روش اومدی کنار
گفتی:حالت خوبه فکر کردم کیه و برای عذرخواهی خم شدی و گفتی من معذرت میخوام ببخشید
دستات میلرزید با این که خشم شب بودی از دراکن کمی میترسیدی
بلخره هر چی تو اون وضعیت میگفت بهت حق داشت
خودتو آماده کردی که دراکن یه سیلی محکم تو گوشت بخابونه
چشمات رو مچاله کردی
که دراکن از رو زمین بلند شد و آمد سمتت
تو که داشتی فاتحه خودتو میخوندی
دراکن دستش رو اورو جلو.
چی شد؟چیکار کرد؟
یاح یاح یاح یاح فک کردی ادامه میدم😈😈😈😈
میخوام شکنجتون بدم جای مهم داستان قطع کردم😈
همایت يادتون نره تا پارت بعد جانه✨️🌱
۷.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.