p19
از زبان ات
ات : منحرف چی دیدی
تهیونگ : همه چی
ات : با این حال هنوزم خونسردی..خو کصکش یه چیزی بگو من بفهمم اومدی
تهیونگ : متاسفانه اینقد محو بدنت بودم که به ذهنم نیومد
ات : کفاثط منحرفففففف
بالشت رو بردم و پشت سر هم داشتم میزدمش
تهیونگ : گراز وحشییی نکننن
ات : این تقاص کار زشتتهههههه
تهیونگ : میگمت نکن!
میخواستم دوباره بزنمش ولی پام به پاش گیر کردو افتادم روش و همزمان شد با ورود کوک و جیوو به اتاق
جیوو : اوه شرمنده مزاحم کارتون شدیم 🌚
کوک : ادامه بدید 🌚
ات : م..منظورتون چیه؟
تهیونگ : چیزی به اسم دست هست که باش در میزنن. میمردین در میزدین
جیوو : نه خب کنجکاو بودیم چرا ات داشت جیغ و داد میکرد
کوک : فک کردیم شیطونیت گل کرده بش تجاوز کردی و به نظر همینطوره
تهیونگ : جرعت داری همین حرفتو دوباره بگو
ات : منحرف بی حیا همش تقصیر تو بودددددد
میخواستم دوباره بزنمش ولی بالشت رو گرف
تهیونگ : اگه اجازه هست هم تشریف ببرین بیرون
کوک : اوکیه
جیوو : بعدا میبینمت ات جون 🌚
بعد اینکه کوک و جیوو رفتن بیرون تهیونگ برگشت نگام کرد
تهیونگ : جای خوبی نشستی
به پایین نگاه کردم دقیقا همونجاش نشسته بودم. لپام سرخ شده بود. میخواستم بلند شم ولی منو دوباره کشید و نشوند و دستشو پشت کمرم گزاشت و منو به خودش چسبوند و لباشو رو لبام گزاشت. شوکه شدم...میخواستم اژش جدا شم ولی سفت منو گرفته بود و وحشیانه لبامو میمکید. نفس کم اوردم و لبامو ول کرد. پشت سر هم نفس میزدم. با حس زبون سردش رو گوشم تو خودم لرزیدم
ات : ت..تهیونگ
انگا از کاری که کرد هول شده بود و صورتش سرخ شده بود. منو ول کرد و افتادم رو تخت
تهیونگ : ببخشیدددددددددددددددد...ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید اتتتتتتتتتتت
ات :......
تهیونگ : جان تو توی حال خودم نبودم
سعی کردم نفسمو کنترل کنم
تهیونگ : گرمته؟ فوتت کنم سردت شه؟ اب یخ بیارم
ات : ح..حالم خوبه
منو محکم بغل کرد و سرشو فرو کرد تو سینه هام
تهیونگ : ببخشیدددددددددددددد😭
ات : ......
تهیونگ : مگه نمیخواستی حسابمو برسی بیا منو بزن با بالشت
انگار خجالت کشیده و میخواد بحث رو عوض کنه. بالشت رو داد دستم. قیافش خیلی مظلوم شده. بحث رو بزارم کنار بهتره. یه نفس عمیق کشیدم و یه قیافه بامزه گرفتم و پریدم روش و با بالشت میزدمش
بعد چند دقیقه خودشم یه بالشت برد و منو میزد.موهامون و تخت پر از پَر بالشت شده بود . رفتم سمتش و موهاتو بهم ریختم که پر ها از موهاش بیفتن که دوباره همون خنده مستطیلیش نمایان شد. خیلی کیوت بود
ات : منحرف چی دیدی
تهیونگ : همه چی
ات : با این حال هنوزم خونسردی..خو کصکش یه چیزی بگو من بفهمم اومدی
تهیونگ : متاسفانه اینقد محو بدنت بودم که به ذهنم نیومد
ات : کفاثط منحرفففففف
بالشت رو بردم و پشت سر هم داشتم میزدمش
تهیونگ : گراز وحشییی نکننن
ات : این تقاص کار زشتتهههههه
تهیونگ : میگمت نکن!
میخواستم دوباره بزنمش ولی پام به پاش گیر کردو افتادم روش و همزمان شد با ورود کوک و جیوو به اتاق
جیوو : اوه شرمنده مزاحم کارتون شدیم 🌚
کوک : ادامه بدید 🌚
ات : م..منظورتون چیه؟
تهیونگ : چیزی به اسم دست هست که باش در میزنن. میمردین در میزدین
جیوو : نه خب کنجکاو بودیم چرا ات داشت جیغ و داد میکرد
کوک : فک کردیم شیطونیت گل کرده بش تجاوز کردی و به نظر همینطوره
تهیونگ : جرعت داری همین حرفتو دوباره بگو
ات : منحرف بی حیا همش تقصیر تو بودددددد
میخواستم دوباره بزنمش ولی بالشت رو گرف
تهیونگ : اگه اجازه هست هم تشریف ببرین بیرون
کوک : اوکیه
جیوو : بعدا میبینمت ات جون 🌚
بعد اینکه کوک و جیوو رفتن بیرون تهیونگ برگشت نگام کرد
تهیونگ : جای خوبی نشستی
به پایین نگاه کردم دقیقا همونجاش نشسته بودم. لپام سرخ شده بود. میخواستم بلند شم ولی منو دوباره کشید و نشوند و دستشو پشت کمرم گزاشت و منو به خودش چسبوند و لباشو رو لبام گزاشت. شوکه شدم...میخواستم اژش جدا شم ولی سفت منو گرفته بود و وحشیانه لبامو میمکید. نفس کم اوردم و لبامو ول کرد. پشت سر هم نفس میزدم. با حس زبون سردش رو گوشم تو خودم لرزیدم
ات : ت..تهیونگ
انگا از کاری که کرد هول شده بود و صورتش سرخ شده بود. منو ول کرد و افتادم رو تخت
تهیونگ : ببخشیدددددددددددددددد...ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید اتتتتتتتتتتت
ات :......
تهیونگ : جان تو توی حال خودم نبودم
سعی کردم نفسمو کنترل کنم
تهیونگ : گرمته؟ فوتت کنم سردت شه؟ اب یخ بیارم
ات : ح..حالم خوبه
منو محکم بغل کرد و سرشو فرو کرد تو سینه هام
تهیونگ : ببخشیدددددددددددددد😭
ات : ......
تهیونگ : مگه نمیخواستی حسابمو برسی بیا منو بزن با بالشت
انگار خجالت کشیده و میخواد بحث رو عوض کنه. بالشت رو داد دستم. قیافش خیلی مظلوم شده. بحث رو بزارم کنار بهتره. یه نفس عمیق کشیدم و یه قیافه بامزه گرفتم و پریدم روش و با بالشت میزدمش
بعد چند دقیقه خودشم یه بالشت برد و منو میزد.موهامون و تخت پر از پَر بالشت شده بود . رفتم سمتش و موهاتو بهم ریختم که پر ها از موهاش بیفتن که دوباره همون خنده مستطیلیش نمایان شد. خیلی کیوت بود
۸۰.۳k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.