☆My deadly mafia☆
☆My deadly mafia☆
Part:8
جوابم نه هست! چون هم برای آینده تصمیم گرفتم هم برای الان!
رفتم پایین تا با پدرم صحبت کنم
برندا:پدر! اومدم جوابم رو بگم
پ.ب:خب خوبه!جوابت چیه؟
برندا:(نفس عمیقی کشیدم)جوابم...نه هست و نمیخوام قبول کنم
چون به فکر آینده و الانم رو کردم که این جوابم رو دارم میگم!
پ.ب:(وقتی این حرف رو زد یکم ناراحت شدم ولی به روی خودم نیوردم! چون آدمی بودم که صبرم حد حدودی داشت!)باشه بالاخره این تصمیم رو گذاشته بودم بر عهده خودت و الان هم این تصمیم رو گرفتی !
برندا:باشه پدر ممنون که به تصمیم احترام کافی رو گذاشتین!
(۳ سال بعد)
ویو پدر برندا
بالاخره اون روز رسید قرار باندم رو به دخترم بدم از این بابت خوشحالم چون دیگه آموزش کامل دیده و الان آماده ی این کار هست
پ.ب: خب وقتش رسیده که باند رو به دخترم برندا بدم چند سال منتظر این لحظه بودم و وقتش رسیده خب دخترم بیا اینجا کنار من!
برندا:(بعد از ۳ سال وقتش رسید اون قرار داد که گذشت و الان که قراره بعد از اینکه باند به نام من شد با شرکت ویکل قرارداد ببندم!)بلند شدم و رفتم!
برندا:خب ممنون از همه ی شماها که این چند سال به پدر من لطف کردین و تا اینجا تلاش کردین !
الان قرار هست این باند به نام من بشه و خیلی خوشحالم که با همکار های پدرم محترمم کار میکنم!'پدر'
پ.ب:(وسیت نامه ای که چندسال دور این خانواده چرخیده رو اسم دخترم رو نوشتم و به برندا دادم) لطفا همه بلند شوید و ادای احترام به رئیس باند کنید!(میدونم زیاد تخمی شد شبی داستان هفت خان رستم شد🤣🤣🤣🤣)
خیلی دلسوز بودم پارت جدید رو آپلود کردم
یه حمایت نمیکنید 🤕
Part:8
جوابم نه هست! چون هم برای آینده تصمیم گرفتم هم برای الان!
رفتم پایین تا با پدرم صحبت کنم
برندا:پدر! اومدم جوابم رو بگم
پ.ب:خب خوبه!جوابت چیه؟
برندا:(نفس عمیقی کشیدم)جوابم...نه هست و نمیخوام قبول کنم
چون به فکر آینده و الانم رو کردم که این جوابم رو دارم میگم!
پ.ب:(وقتی این حرف رو زد یکم ناراحت شدم ولی به روی خودم نیوردم! چون آدمی بودم که صبرم حد حدودی داشت!)باشه بالاخره این تصمیم رو گذاشته بودم بر عهده خودت و الان هم این تصمیم رو گرفتی !
برندا:باشه پدر ممنون که به تصمیم احترام کافی رو گذاشتین!
(۳ سال بعد)
ویو پدر برندا
بالاخره اون روز رسید قرار باندم رو به دخترم بدم از این بابت خوشحالم چون دیگه آموزش کامل دیده و الان آماده ی این کار هست
پ.ب: خب وقتش رسیده که باند رو به دخترم برندا بدم چند سال منتظر این لحظه بودم و وقتش رسیده خب دخترم بیا اینجا کنار من!
برندا:(بعد از ۳ سال وقتش رسید اون قرار داد که گذشت و الان که قراره بعد از اینکه باند به نام من شد با شرکت ویکل قرارداد ببندم!)بلند شدم و رفتم!
برندا:خب ممنون از همه ی شماها که این چند سال به پدر من لطف کردین و تا اینجا تلاش کردین !
الان قرار هست این باند به نام من بشه و خیلی خوشحالم که با همکار های پدرم محترمم کار میکنم!'پدر'
پ.ب:(وسیت نامه ای که چندسال دور این خانواده چرخیده رو اسم دخترم رو نوشتم و به برندا دادم) لطفا همه بلند شوید و ادای احترام به رئیس باند کنید!(میدونم زیاد تخمی شد شبی داستان هفت خان رستم شد🤣🤣🤣🤣)
خیلی دلسوز بودم پارت جدید رو آپلود کردم
یه حمایت نمیکنید 🤕
۱.۴k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.