وقتی ناچار بهت خیانت میکنه و... part4
بی توجه به حرفام رفت تو اتاق...بغضم ترکید و زدم زیر گریه...چش شده؟چرا اینجوری رفتار میکنه؟تکیه دادم به دره اتاقی که جیمین توش بود و گریه کردم...
از زبون جیمین
نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم...من من بهش خیانت کردم...اخه چطور تونستم به اون فرشته خیانت کنم؟اااگر یورا باردار بشه چی؟یعنی باید از ا.ت طلاق بگیرم؟
انقدر فکر و خیال کردم تا خوابم برد
(فردا صبح)
"صدای در زدن"
_عزیزم...بیا بیرون
چشمامو کم کم باز کردم و بلند شدم...در رو باز کردم...با دیدن ا.ت خیلی خوشحال شدم...آغوشم رو باز کردم تا بغلش کنم ولی...یاده اتفاقای دیشب افتادم سریع از کنارش رد شدم و رفتم سمت سرویس بهداشتی...
_دلیل این رفتارای احمقانه چیه هان؟(داد)
جوابی ندادم و رفتم توی سرویس بهداشتی...داشتم صورتم رو میشستم که با صدای زنگ در به خودم اومدم...توجهی نکردم که یهو ا.ت صدام کرد...
_جججیمین این خانوم کیه؟
سریع از دستشویی بیرون اومدم...وای نه
گُزارِشـ حـ🛇ـرامـے...
از زبون جیمین
نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم...من من بهش خیانت کردم...اخه چطور تونستم به اون فرشته خیانت کنم؟اااگر یورا باردار بشه چی؟یعنی باید از ا.ت طلاق بگیرم؟
انقدر فکر و خیال کردم تا خوابم برد
(فردا صبح)
"صدای در زدن"
_عزیزم...بیا بیرون
چشمامو کم کم باز کردم و بلند شدم...در رو باز کردم...با دیدن ا.ت خیلی خوشحال شدم...آغوشم رو باز کردم تا بغلش کنم ولی...یاده اتفاقای دیشب افتادم سریع از کنارش رد شدم و رفتم سمت سرویس بهداشتی...
_دلیل این رفتارای احمقانه چیه هان؟(داد)
جوابی ندادم و رفتم توی سرویس بهداشتی...داشتم صورتم رو میشستم که با صدای زنگ در به خودم اومدم...توجهی نکردم که یهو ا.ت صدام کرد...
_جججیمین این خانوم کیه؟
سریع از دستشویی بیرون اومدم...وای نه
گُزارِشـ حـ🛇ـرامـے...
۱۶.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.