دوست پسر فیک من:) 《P4》
سرمو محکم فشار دادم به بازو فیلیکس و گریه کردم
فیلیکس دستشو آروم گذاشت رو موهام و نوازش کرد..خیلی حس خوبی بود عجیب بود ولی جونگ مین اینکارو میکرد این حسو بهش نداشتم...دستامو دور کمر فیلیکس قفل زدم من یه حسی درونم بود ولی اون حس چی بود با حرف فیلیکس از افکاراتم خارج شدم
فیلیکس:گریه نکن ثورآ بهت قول میدم مامانت خواهرتو هم میاره خوب؟
از بغلش در امدم با دستاش قطره اشکامو پاکید و گفت:دیگه نبینم این موروارید ها از اون چشای آسمونیت بیاد پایین خوب؟
سرمو تکون دادم و گفتم:مرسی که هستی فیلیکس
فیلیکس خندید و گفت:خواهش میکنم..
با فیلیکس از دفتر مدیر خارج شدیم که زنگ خورد
فیلیکس:من میرسونمت
ثورآ:نه نه با بورآ میرم
فیلیکس:اوکی هر جور راحتی فردا میبینمت
فیلیکس رفت منم رفتم از کلاس کیفمو برداشتم و از مدرسه خروج شدم
بورآ:ثورآ چیز من میخوام با جیمین برم تو مشکلی نداری که؟
نخواستم خاطر من نره پس زود گفتم:اره اره مشکلی نیست برو
بورآ امد محکم بغلم کرد و رفت خواست زاه بیوفتم ست خونه که
بوق بوق
برگشتم سمت صدا
خدای منن ماشینووو نگاه لامبورگینی بود پنجره امد پایین
فیلیکس:من بورآ رو نمیبینم چرا؟(جدی)
ثورآ:اخه چیز اون
فیلیکس:حالا ولش کن بیا بشین
رفتم جلو درو باز کردن و نشستم
خدای من ماشیننن خیلی خوب بود
فیلیکس شروع کرد به رانندگی
فیلیکس:میخوای جایی نوشیدنی بخوریم؟
ثورآ:راستشو بخوای فیلیکس من خوابم میاد میخام بخوابم
فیلیکس:اها باشه پس منم میخوابم
ثورآ:چی؟
فیلیکس خندید و گفت:هیچی
بهش آدرسو دادم که بعد چن مینی رسید
فیلیکس:میتونم منم بیام؟
ثورآ خندید و گفت:البته
باهم از ماشین امدیم پایین و رفتیم سمت خونه درو باز کردم رفتیم تو
ثورآ:چن دیقه وایسا این لباس هارو عوض کنم بیام
فیلیکس:باشه
رقتم اتاقم زود لباس فرمو با لباس راحتیام عوض کردم دست صورتمو شستم موهامو با گیره بستم و رفتم بیرون فیلیکس رو مبل نشسته بود رفتم آشپزخونه واسه هر دومون آب پرتقال ریختم و آوردم حال نشستم کنارش
فیلیکس:مرسی (لیوانو برداشت و کامل خورد)
ثورآ:نوش جونت
فیلیکس:ثورآ بیا برنامه ریزی کنیم واسه فردا.
ثورآ:خوبه ولی من هیچ ایده ای ندارم
فیلیکس:منم دارم
ثورآ:ایده ات چیه؟
فیلیکس:همو میبوسیم...
فیلیکس دستشو آروم گذاشت رو موهام و نوازش کرد..خیلی حس خوبی بود عجیب بود ولی جونگ مین اینکارو میکرد این حسو بهش نداشتم...دستامو دور کمر فیلیکس قفل زدم من یه حسی درونم بود ولی اون حس چی بود با حرف فیلیکس از افکاراتم خارج شدم
فیلیکس:گریه نکن ثورآ بهت قول میدم مامانت خواهرتو هم میاره خوب؟
از بغلش در امدم با دستاش قطره اشکامو پاکید و گفت:دیگه نبینم این موروارید ها از اون چشای آسمونیت بیاد پایین خوب؟
سرمو تکون دادم و گفتم:مرسی که هستی فیلیکس
فیلیکس خندید و گفت:خواهش میکنم..
با فیلیکس از دفتر مدیر خارج شدیم که زنگ خورد
فیلیکس:من میرسونمت
ثورآ:نه نه با بورآ میرم
فیلیکس:اوکی هر جور راحتی فردا میبینمت
فیلیکس رفت منم رفتم از کلاس کیفمو برداشتم و از مدرسه خروج شدم
بورآ:ثورآ چیز من میخوام با جیمین برم تو مشکلی نداری که؟
نخواستم خاطر من نره پس زود گفتم:اره اره مشکلی نیست برو
بورآ امد محکم بغلم کرد و رفت خواست زاه بیوفتم ست خونه که
بوق بوق
برگشتم سمت صدا
خدای منن ماشینووو نگاه لامبورگینی بود پنجره امد پایین
فیلیکس:من بورآ رو نمیبینم چرا؟(جدی)
ثورآ:اخه چیز اون
فیلیکس:حالا ولش کن بیا بشین
رفتم جلو درو باز کردن و نشستم
خدای من ماشیننن خیلی خوب بود
فیلیکس شروع کرد به رانندگی
فیلیکس:میخوای جایی نوشیدنی بخوریم؟
ثورآ:راستشو بخوای فیلیکس من خوابم میاد میخام بخوابم
فیلیکس:اها باشه پس منم میخوابم
ثورآ:چی؟
فیلیکس خندید و گفت:هیچی
بهش آدرسو دادم که بعد چن مینی رسید
فیلیکس:میتونم منم بیام؟
ثورآ خندید و گفت:البته
باهم از ماشین امدیم پایین و رفتیم سمت خونه درو باز کردم رفتیم تو
ثورآ:چن دیقه وایسا این لباس هارو عوض کنم بیام
فیلیکس:باشه
رقتم اتاقم زود لباس فرمو با لباس راحتیام عوض کردم دست صورتمو شستم موهامو با گیره بستم و رفتم بیرون فیلیکس رو مبل نشسته بود رفتم آشپزخونه واسه هر دومون آب پرتقال ریختم و آوردم حال نشستم کنارش
فیلیکس:مرسی (لیوانو برداشت و کامل خورد)
ثورآ:نوش جونت
فیلیکس:ثورآ بیا برنامه ریزی کنیم واسه فردا.
ثورآ:خوبه ولی من هیچ ایده ای ندارم
فیلیکس:منم دارم
ثورآ:ایده ات چیه؟
فیلیکس:همو میبوسیم...
۵.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.