فیک جونگ کوک ازدواج اجباری پارت یکی به اخر🖤
رفتم پایین نشستم که اجوما گفت
_______________________________________________________________
علامت اجوما:&
&:پسرم دیشب خوش گذشت؟😈(اجوما یکم منحرفه)
_؛بلهههه
&:خوبه فقط اینو بگم من نوه میخوام
_:چشم کاراشو میکنم
&:هوووو
ات ویو
داشتم از پله ها میرفت، پایین که کوک گفت :چشم کاراشو میکنم
+:کارای چیرو؟
_:بچه دیگ
+:(قرمز شددددددد)
_:عه خجالت نکش دیگ بیا صبحونه بخوریم
&:راس میگه دخترم بیا صبحونه
+:اومدممم
ات ویو
انقد گشنم بود که مثل چی میخوردم که یهو نگاه های سنگینی رو روی خودم حس کردم
سرمو اوردم بالا و دیدم که کوک و اجوما دارن وحشت زده بهم نگاه می کنن
_:😐😧
&:😧😐😐
+:چی شده؟
_:ارام بخور خفه میشی غذا ها فرار نمیکنن که
+:باش
&:😂
صبحانرو خوردیم
که اجوما رفت تا بره چند تا مواد غذایی که نیاز داشتیم رو بگیره
رفتم تو اتاقم تا موهامو شونه کنم
که دیدم کوک از پشت بغلم کرد و گفت
_:تو همینجوریم خوشگلی
+:میدونم
_:😂
+:😂
کوک صورت منو قاب کرد و گفت خیلی دوستت دارم
+:من عاشقتم
و بعد هم بوسیدم
پرش زمانی به ۳ ماه بعد
ویو ات
تو این سه ماه من هرروز بیشتر دارم عاشق کوک میشم خیلی خوشحالم که اون تو زندگیمه
الان یک هفتس که کوک بخاطر ماموریتش رفته ژاپن و من خیلی تنها شدم
اجوما اینجاس ولی خیلی دلم برای کوک تنگ شده
شبا درست نمیتونم بخوابم چون تو بغلش نیستم:'(
و مهمتر از اون این چند روزه خیلی س گیجه دارم و حالت تحوع ولی هنوز به اجوما نگفتم چون به کوک میگه و منم نمیخوام نگرانش کنم
رفتم پیش اجوما
+:اجوماااا
&:سلام دخترم بیا غذا حاضره
+:باشه اوموم
&:وایسا ببینم چرا رنگت انقد زرده؟
+:خب اجوما چند روزه حالت تحوع دارم و سرگیجه نمیدون برای چی
&:اخ جونننن دارم نوه دار میشم
+:چییی
&:فک کنم حامله ای بیا این بی بی چک رو بگیر برو دستشویی جوابشووببین
+:ب..اشه
ویو ات
رفتم دستشویی و منتظر جواب بودم که دیدم مثبت شد
+:هورااااااااا کوک عاشق بچس
رفتم بیرون و تا اجوما رو دیدم پریدم بغلش و گفتم
+:من حاملممممممممم
&:هوراااا
+:اجوما به کوک نگو میخوام سوپرایزش کنم چون امشب برمیگرده
&:باشه دخترم
و...........................
حمایت کنین دیگه چرا انقد حمایتا کمه لایک و کامنت بزارید خواستید هم فالو کنید یک ثانیه هم وقتتونو نمیگیره💔💔💔💔💔💔💔😔😢
_______________________________________________________________
علامت اجوما:&
&:پسرم دیشب خوش گذشت؟😈(اجوما یکم منحرفه)
_؛بلهههه
&:خوبه فقط اینو بگم من نوه میخوام
_:چشم کاراشو میکنم
&:هوووو
ات ویو
داشتم از پله ها میرفت، پایین که کوک گفت :چشم کاراشو میکنم
+:کارای چیرو؟
_:بچه دیگ
+:(قرمز شددددددد)
_:عه خجالت نکش دیگ بیا صبحونه بخوریم
&:راس میگه دخترم بیا صبحونه
+:اومدممم
ات ویو
انقد گشنم بود که مثل چی میخوردم که یهو نگاه های سنگینی رو روی خودم حس کردم
سرمو اوردم بالا و دیدم که کوک و اجوما دارن وحشت زده بهم نگاه می کنن
_:😐😧
&:😧😐😐
+:چی شده؟
_:ارام بخور خفه میشی غذا ها فرار نمیکنن که
+:باش
&:😂
صبحانرو خوردیم
که اجوما رفت تا بره چند تا مواد غذایی که نیاز داشتیم رو بگیره
رفتم تو اتاقم تا موهامو شونه کنم
که دیدم کوک از پشت بغلم کرد و گفت
_:تو همینجوریم خوشگلی
+:میدونم
_:😂
+:😂
کوک صورت منو قاب کرد و گفت خیلی دوستت دارم
+:من عاشقتم
و بعد هم بوسیدم
پرش زمانی به ۳ ماه بعد
ویو ات
تو این سه ماه من هرروز بیشتر دارم عاشق کوک میشم خیلی خوشحالم که اون تو زندگیمه
الان یک هفتس که کوک بخاطر ماموریتش رفته ژاپن و من خیلی تنها شدم
اجوما اینجاس ولی خیلی دلم برای کوک تنگ شده
شبا درست نمیتونم بخوابم چون تو بغلش نیستم:'(
و مهمتر از اون این چند روزه خیلی س گیجه دارم و حالت تحوع ولی هنوز به اجوما نگفتم چون به کوک میگه و منم نمیخوام نگرانش کنم
رفتم پیش اجوما
+:اجوماااا
&:سلام دخترم بیا غذا حاضره
+:باشه اوموم
&:وایسا ببینم چرا رنگت انقد زرده؟
+:خب اجوما چند روزه حالت تحوع دارم و سرگیجه نمیدون برای چی
&:اخ جونننن دارم نوه دار میشم
+:چییی
&:فک کنم حامله ای بیا این بی بی چک رو بگیر برو دستشویی جوابشووببین
+:ب..اشه
ویو ات
رفتم دستشویی و منتظر جواب بودم که دیدم مثبت شد
+:هورااااااااا کوک عاشق بچس
رفتم بیرون و تا اجوما رو دیدم پریدم بغلش و گفتم
+:من حاملممممممممم
&:هوراااا
+:اجوما به کوک نگو میخوام سوپرایزش کنم چون امشب برمیگرده
&:باشه دخترم
و...........................
حمایت کنین دیگه چرا انقد حمایتا کمه لایک و کامنت بزارید خواستید هم فالو کنید یک ثانیه هم وقتتونو نمیگیره💔💔💔💔💔💔💔😔😢
۵.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.