ا.ت :داشتیم غذا می خوردیم که موبایلم زنگ خورد
ا.ت :داشتیم غذا می خوردیم که موبایلم زنگ خورد
....
جین:تو الان اعصاب نداری اینو. جواب بدی قاطیی!
تهیونگ:اوخ اوخ اوخ بد کسیه
ا. ت:رفتم و گوشی رو گرفتم دیدیم مامان بزرگم:پدری)
هه به همین خیال باشین که ا. ت جونتون جواب بده
همه:دست*
ا. ت:یه تعظیم کوتاه کردم..
رفتم تو اتاق و تقریبا هرچی از دهنم در اومد ولی مودبانه گفتم...
که اون بهم. گفت کی میای ایران
ا. ت:هیچ وقت! ببخشید اینجوری صحبت کردم... فعلا
تهیونگ:صدا ی این. ت تا یه حدی میومد یونگی هیونگ از همه نگران تر بود چون اون از هممون ا. ت رو. بیشتر میشناخت
یادمه که ا. ت میگفت و اون فقط گوش میکرد ولی گوش میداد...!
جیمین:تهیونگ هوی تهیونگ پیس
جین:اسپری رو به سمت ته گرفتم و پاشیدم.. هی اگی( اگی:بچه)
کجایی...
ا. تتتتتتتتت بیا غذات یخ زددد
که دیدم ا. ت با یه لبخند باید حرصی اومد بیرون
یونگی:ا.ت خوبی؟
ا. ت:اوهوم
یونگی:تا چه حد دروغ
جیهوپ:دست ا. ت رو دیدم انگشتش رو فشار دادم سرد سرد بود به یونگی گفتم و دلیلش رو گفت انگار استرس داره( مال منم وقتی استرس زیاد داشته باشم و گریه شدید کنم.. قرمز یا سفید می شد یادم نیست؟
....
جین:تو الان اعصاب نداری اینو. جواب بدی قاطیی!
تهیونگ:اوخ اوخ اوخ بد کسیه
ا. ت:رفتم و گوشی رو گرفتم دیدیم مامان بزرگم:پدری)
هه به همین خیال باشین که ا. ت جونتون جواب بده
همه:دست*
ا. ت:یه تعظیم کوتاه کردم..
رفتم تو اتاق و تقریبا هرچی از دهنم در اومد ولی مودبانه گفتم...
که اون بهم. گفت کی میای ایران
ا. ت:هیچ وقت! ببخشید اینجوری صحبت کردم... فعلا
تهیونگ:صدا ی این. ت تا یه حدی میومد یونگی هیونگ از همه نگران تر بود چون اون از هممون ا. ت رو. بیشتر میشناخت
یادمه که ا. ت میگفت و اون فقط گوش میکرد ولی گوش میداد...!
جیمین:تهیونگ هوی تهیونگ پیس
جین:اسپری رو به سمت ته گرفتم و پاشیدم.. هی اگی( اگی:بچه)
کجایی...
ا. تتتتتتتتت بیا غذات یخ زددد
که دیدم ا. ت با یه لبخند باید حرصی اومد بیرون
یونگی:ا.ت خوبی؟
ا. ت:اوهوم
یونگی:تا چه حد دروغ
جیهوپ:دست ا. ت رو دیدم انگشتش رو فشار دادم سرد سرد بود به یونگی گفتم و دلیلش رو گفت انگار استرس داره( مال منم وقتی استرس زیاد داشته باشم و گریه شدید کنم.. قرمز یا سفید می شد یادم نیست؟
۳.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.