همخونه شیطون من
#همخونه_ شیطون _من
p19
ویو ا. ت
بعد از خوردن شام برگشتیم خونه
ته انگار ن انگار لباسشو پرت کرد رو مبلو رف گرفت خوابید
منو ب دیکشم نگرف
نصف شب سرم خیلی درد میکرد هر چقدر صداش کردم ج نداد
فهمیدم قهره..... لباس پوشیدمو...... رفتم قرص بخرم.....
رفتم داروخونه..... قرص گرفتم و انقدر سر درد داشتم ک همونجا یدونه خوردم......
تو راه خیابون تقریبا خلوت بود
ی ماشین سیاه اومد جلومو گرفت..... رامو کج کردم ک یکی از پشت دستشو گزاشت رو شونم تا برگشتم زد از شاهرگم و بیهوش شدم
ویو ته
نزدیک ساعت 2 صبح بود اما از ا. ت خبری نبود
ب دیکم بره با دوستام وقت بگذرونه
ولی خبببب..... نشد ک..... پاشدم برم دنبالش...
رفتم دنبالش..... هیچ خبری ازش نبود
الان ساعت 6 صبحه اما خبری ازش نیس
ویو ا. ت
ب خودم اومدم دیدم تو ی کاخ بزرگم وسط، یه اتاق
ی زنه اومد هلن صداش میزدن
از حرفاش متوجه شدک ک زن بابای تهیونگه
هلن: هرزه میدونی چقد دنبالت بودم
ببین دور تهیونگو خط بکش
ب زور جمله تو دهنمو جمع کردمو گفتم
ا. ت: نکشم؟! اصن تو کی هستی
هلن: جنده مراقب حرفات باش....... بعدشم اگه اونو ولش کنی من تورپ ب خوانوادت میرسونم
اون چی گف؟!. خانواده؟
یاد حرف ته افتادمو رو ب اون هرزه گفتم
ا. ت: ببین کدو تهیونگ خودش منو ب خانوادم میرسونه نیازی ب تو خیار نی
هلن: ن انگار زبون ادمی زاد حالیت نمیشه
ویو ته
وقتی داشتم دنبالش میگشم رفتم داروخونه ب احتمال زیاد باید اونجا بود اخه میگف سرم درد میکنه رفتم با چن تا کارکنان صحبت کردیم و اونا گفتن ک اونجا بوده بعد رفتیم سراغ دوربین مدار بسته ک جلو داذوخونه بود
اره ا. ت رو دزدین با دیدن صحنه انگار اب داغ ریختن رو سرم
میدونم کار لیاو هلنه پس حرکت کردم سمت عمارت لیا
بعد چن مین رسیدم و از پنجره ا. ت رو دیدم
(البته تنهام نبودم جین و کوک و ادماشم بودن و همچنین ایو'ایو یجورایی بادیگاردم بود)
p19
ویو ا. ت
بعد از خوردن شام برگشتیم خونه
ته انگار ن انگار لباسشو پرت کرد رو مبلو رف گرفت خوابید
منو ب دیکشم نگرف
نصف شب سرم خیلی درد میکرد هر چقدر صداش کردم ج نداد
فهمیدم قهره..... لباس پوشیدمو...... رفتم قرص بخرم.....
رفتم داروخونه..... قرص گرفتم و انقدر سر درد داشتم ک همونجا یدونه خوردم......
تو راه خیابون تقریبا خلوت بود
ی ماشین سیاه اومد جلومو گرفت..... رامو کج کردم ک یکی از پشت دستشو گزاشت رو شونم تا برگشتم زد از شاهرگم و بیهوش شدم
ویو ته
نزدیک ساعت 2 صبح بود اما از ا. ت خبری نبود
ب دیکم بره با دوستام وقت بگذرونه
ولی خبببب..... نشد ک..... پاشدم برم دنبالش...
رفتم دنبالش..... هیچ خبری ازش نبود
الان ساعت 6 صبحه اما خبری ازش نیس
ویو ا. ت
ب خودم اومدم دیدم تو ی کاخ بزرگم وسط، یه اتاق
ی زنه اومد هلن صداش میزدن
از حرفاش متوجه شدک ک زن بابای تهیونگه
هلن: هرزه میدونی چقد دنبالت بودم
ببین دور تهیونگو خط بکش
ب زور جمله تو دهنمو جمع کردمو گفتم
ا. ت: نکشم؟! اصن تو کی هستی
هلن: جنده مراقب حرفات باش....... بعدشم اگه اونو ولش کنی من تورپ ب خوانوادت میرسونم
اون چی گف؟!. خانواده؟
یاد حرف ته افتادمو رو ب اون هرزه گفتم
ا. ت: ببین کدو تهیونگ خودش منو ب خانوادم میرسونه نیازی ب تو خیار نی
هلن: ن انگار زبون ادمی زاد حالیت نمیشه
ویو ته
وقتی داشتم دنبالش میگشم رفتم داروخونه ب احتمال زیاد باید اونجا بود اخه میگف سرم درد میکنه رفتم با چن تا کارکنان صحبت کردیم و اونا گفتن ک اونجا بوده بعد رفتیم سراغ دوربین مدار بسته ک جلو داذوخونه بود
اره ا. ت رو دزدین با دیدن صحنه انگار اب داغ ریختن رو سرم
میدونم کار لیاو هلنه پس حرکت کردم سمت عمارت لیا
بعد چن مین رسیدم و از پنجره ا. ت رو دیدم
(البته تنهام نبودم جین و کوک و ادماشم بودن و همچنین ایو'ایو یجورایی بادیگاردم بود)
۲۵.۷k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.