مــو حَنـایی🧡🐿 𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎ 2
#مــو_حَنـایی🧡🐿
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_2
همون لحظه خم شد و پ یک دیگهای برداشت...
با چشمای گرد زل زده بودم بهش که یه نفس سر کشید
_بریم دی وونگی نشونت بدم...
نمیدونم از اون نوشیدنی بود یا از فضای وجد اور این مهمونی کوفتی؛ هرچی که بود لبخند بزرگی زدم
دستم و کشید که تلو خوردم
اونم دست کمی از من نداشت ولی خودش رو کنترل میکرد
_نیوفتی... از پله
ازش آویزون شدم که تو گلو خندید
_هومم... باشه کوچولو... خودم میبرمت
و دستش دور ک م ر ظ ریفم حلقه شد
تا چشمام حرکاتش رو آنالیز کنه رو شونش انداختم...
با سرخوشی قهقهه زدم
_دارم واروونه میبینم... تند تر برو
نیوفتماا
اگر حرفی میزد صددرصد نمیشنیدم
چون این صدای کر کننده موزیک و آدمایی که م س ت و پا ت یل میرقصیدن باعث میشد فقط در گوشی حرفارو بشنوی..
دستامو تکون میدادم و موهای آشفتم و به بازی گرفته بودم
روی ت خت فرود اومدم که آ خ آرومی گفتم
تو یه دنیای دیگه بودم انگار؛ اون عطر... اون صدا.. تنها خاطرهای بود که به حافظم سپردم
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_2
همون لحظه خم شد و پ یک دیگهای برداشت...
با چشمای گرد زل زده بودم بهش که یه نفس سر کشید
_بریم دی وونگی نشونت بدم...
نمیدونم از اون نوشیدنی بود یا از فضای وجد اور این مهمونی کوفتی؛ هرچی که بود لبخند بزرگی زدم
دستم و کشید که تلو خوردم
اونم دست کمی از من نداشت ولی خودش رو کنترل میکرد
_نیوفتی... از پله
ازش آویزون شدم که تو گلو خندید
_هومم... باشه کوچولو... خودم میبرمت
و دستش دور ک م ر ظ ریفم حلقه شد
تا چشمام حرکاتش رو آنالیز کنه رو شونش انداختم...
با سرخوشی قهقهه زدم
_دارم واروونه میبینم... تند تر برو
نیوفتماا
اگر حرفی میزد صددرصد نمیشنیدم
چون این صدای کر کننده موزیک و آدمایی که م س ت و پا ت یل میرقصیدن باعث میشد فقط در گوشی حرفارو بشنوی..
دستامو تکون میدادم و موهای آشفتم و به بازی گرفته بودم
روی ت خت فرود اومدم که آ خ آرومی گفتم
تو یه دنیای دیگه بودم انگار؛ اون عطر... اون صدا.. تنها خاطرهای بود که به حافظم سپردم
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
۴۶۰
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.