- زندگی روی لبه تیغ -
𝘱𝘢𝘳𝘵 ¹⁰
****
امگا با خونسردی تمام انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشه دست بتا رو گرفت و با قدمهای آروم ادامه راه رو طی کرد ...
جیمین با قدمهای پرلرز و آرومی درحالی که دست دختر رو فشار میداد پشت سرش قدم برمیداشت ...
بعد از چند دقیقه جلوی اتاق جئون خودشونو پیدا کردند ، بتا که با بهت و ترس سرشو پایین انداخته بود زیرلب زمزمه کرد :
جیمین - محض رضای فاک سرنتی ما هنوز تو دید این حرومی هاییم بعد با استارک کار داری ؟ باید برگردیم اتاق خو ...
که در اتاق باز شد و امگا و جیمین سریع وارد اتاق شدن و در رو محکم بستن .
دختر لب زد :
سرنتی - بازیگریت برای دوربین عالی بود جیمینا !
بتا قهقهه ای سر داد و گفت :
جیمین - هنوز باورم نمیشه شازده میخواد پدرشو بکشه و با اون روسیها همدسته ! از اون بدتر که ماهم باشون همدستيم !
سرنتی - * خنده * حتی اگه همه چی بفاک بره ما الان تو دیدگاه پیرکفتار گروگانِ روسی هاییم ! بیرون جلوی دوربینها بازیگری بی نقص ...
بتا یک دفعه پرسید :
جیمین - آنیگما کجاست ؟
دختر که تا اون لحظه انگار تو خواب بود با کمی تعجب گفت :
سرنتی - جیزز ... نمیدونم ... و نمیخوامم بدونم !
جیمین - آه فاک ... وای ... من نباید الان میرفتم بخش بیرونی ؟ فاکک ...
دختر درحالی که سمت اتاقِ داخلیِ جئون میرفت لب زد :
سرنتی - مراقب خودت باش !
بعد جیمین درحالی که خودشو برای بازیگری آماده میکرد از در خارج شد و اونو بست ...
امگا درِ اتاقِ داخلی رو باز کرد و بعد با جئونی که با بالاتنه لخت روی تخت خواب بود مواجه شد !
دختر در رو بست و بعد با قدمهای آروم کنار تخت رفت و روی تخت ِ کینگ سایز نشست .
بعد چند دقیقه خیره موندن بهش بلند شد تا بره ، که مچ دستش اسیر دستهای جئون شد !
سرنتی لب زد :
سرنتی - جیزز ، ببخشید اینجام جئونی !
مرد با چشمهای بسته گفت :
_ و کی گفته من جئونیم ؟
امگا که متوجه منظور مرد نشده بود با تعحب پرسید :
سرنتی - هان ؟
_ من جئون نیستم ، من ایان م !
دختر بیشتر تو شوک رفت که آنیگما روی تخت نشست و با دستش کمر دختر رو به سمت خودش کشید ، کنار گوشش لب زد :
_ آه سِرافینو ، جئونی بهت نگفته بیماری چندشخصیتی داره ؟
دختر تازه متوجه شد !
الان یکی دیگه از شخصیتها اون آنیگما بودن !
_ آه ... به ته خط رسیدم ...
ایان پتو رو کنار زد و از تخت بلند شد ، اون لعنتی فقط یه باکسر پاش بود !
درحالی که سمت کمد لباسها میرفت رو به امگا لب زد :
_ اگه مجسمه بودن رو کنار نزاری و اسلحه های زیر تخت رو برنداری میان هدشات مون میکنن !
سرنتی لب زد :
سرنتی - من خودم جز اونام و درضمن تو خواب بودی چطور ف ...
که با صحنه رو به روش نفسش برای لحظه ای بریده شد !
*****
لایک²⁷کامنت¹⁹
نظرتون راجب - ایان - چیه ؟ 🦖🫧
****
امگا با خونسردی تمام انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشه دست بتا رو گرفت و با قدمهای آروم ادامه راه رو طی کرد ...
جیمین با قدمهای پرلرز و آرومی درحالی که دست دختر رو فشار میداد پشت سرش قدم برمیداشت ...
بعد از چند دقیقه جلوی اتاق جئون خودشونو پیدا کردند ، بتا که با بهت و ترس سرشو پایین انداخته بود زیرلب زمزمه کرد :
جیمین - محض رضای فاک سرنتی ما هنوز تو دید این حرومی هاییم بعد با استارک کار داری ؟ باید برگردیم اتاق خو ...
که در اتاق باز شد و امگا و جیمین سریع وارد اتاق شدن و در رو محکم بستن .
دختر لب زد :
سرنتی - بازیگریت برای دوربین عالی بود جیمینا !
بتا قهقهه ای سر داد و گفت :
جیمین - هنوز باورم نمیشه شازده میخواد پدرشو بکشه و با اون روسیها همدسته ! از اون بدتر که ماهم باشون همدستيم !
سرنتی - * خنده * حتی اگه همه چی بفاک بره ما الان تو دیدگاه پیرکفتار گروگانِ روسی هاییم ! بیرون جلوی دوربینها بازیگری بی نقص ...
بتا یک دفعه پرسید :
جیمین - آنیگما کجاست ؟
دختر که تا اون لحظه انگار تو خواب بود با کمی تعجب گفت :
سرنتی - جیزز ... نمیدونم ... و نمیخوامم بدونم !
جیمین - آه فاک ... وای ... من نباید الان میرفتم بخش بیرونی ؟ فاکک ...
دختر درحالی که سمت اتاقِ داخلیِ جئون میرفت لب زد :
سرنتی - مراقب خودت باش !
بعد جیمین درحالی که خودشو برای بازیگری آماده میکرد از در خارج شد و اونو بست ...
امگا درِ اتاقِ داخلی رو باز کرد و بعد با جئونی که با بالاتنه لخت روی تخت خواب بود مواجه شد !
دختر در رو بست و بعد با قدمهای آروم کنار تخت رفت و روی تخت ِ کینگ سایز نشست .
بعد چند دقیقه خیره موندن بهش بلند شد تا بره ، که مچ دستش اسیر دستهای جئون شد !
سرنتی لب زد :
سرنتی - جیزز ، ببخشید اینجام جئونی !
مرد با چشمهای بسته گفت :
_ و کی گفته من جئونیم ؟
امگا که متوجه منظور مرد نشده بود با تعحب پرسید :
سرنتی - هان ؟
_ من جئون نیستم ، من ایان م !
دختر بیشتر تو شوک رفت که آنیگما روی تخت نشست و با دستش کمر دختر رو به سمت خودش کشید ، کنار گوشش لب زد :
_ آه سِرافینو ، جئونی بهت نگفته بیماری چندشخصیتی داره ؟
دختر تازه متوجه شد !
الان یکی دیگه از شخصیتها اون آنیگما بودن !
_ آه ... به ته خط رسیدم ...
ایان پتو رو کنار زد و از تخت بلند شد ، اون لعنتی فقط یه باکسر پاش بود !
درحالی که سمت کمد لباسها میرفت رو به امگا لب زد :
_ اگه مجسمه بودن رو کنار نزاری و اسلحه های زیر تخت رو برنداری میان هدشات مون میکنن !
سرنتی لب زد :
سرنتی - من خودم جز اونام و درضمن تو خواب بودی چطور ف ...
که با صحنه رو به روش نفسش برای لحظه ای بریده شد !
*****
لایک²⁷کامنت¹⁹
نظرتون راجب - ایان - چیه ؟ 🦖🫧
۷.۱k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.