تکپارتی هیونجین * درخواستی *
☆ از اول بگم اصمات نداره چون اونی که درخواست کرده اصمات قبول نکرده متاسفانه به هر حال به دلتون صابون نزنین🤡🤌🏻🗿☆
ویو ات : صبح زود از خواب پاشدم و دیدن هیونجین نیست ! اولش خیلی تعجب کردم ولی وقتی رفتم تو آشپزخونه دیدم داره صبونه درس میکنه
ات: صبح بخیر
هیونجین: اوو بیدار شدی؟صبحت بخیر بیبی !
ات: داری صبونه درس میکنی؟!
هیونجین: آمم آره .... بیا بشین برات پنکیک درس کردم
ات: واو مرسی ... امروز مناسبتی چیزیه نه؟؟
هیونجین: خب نه ... فقط خواستم برات صبونه درس کنم ، خوشت نیومده؟؟
ات: چرا چرا اتفاقا خوشم اومده ! ممنونم
ات نشست و صبونه میخورد که هیونجین تمام مدت فقط بهش نگاه میکرد
ات: یاااا چرا اینطوری زل زدی بهم؟؟ چیزی رو صورتمه؟* خنده*
هیونجین: اووو نه ... فقط داشتم به زیباییت نگا میکردم ...
( آخه حیف این فیک نیس بدون اصمات؟)
ات: داری مخمو میزنی؟؟
هیونجین: اونو که قبلا زده بودم !
ات: اوهوم .... اینو راس گفتی ....
هیونجین رفت سمت ات و از کمر بلندش کرد و گذاشتش روی کانتر و شروع کرد لبشو بوسید و ات عم همراهی کرد ...
& بعد چند مین خواستن با هم برن بیرون&
ات رفت حاضر شد و اومد پیش هیونجین
هیونجین: ات دارم ی چیزایی میفهمم!
ات: چیی؟ چیزی شده؟؟ایلومیناتی؟؟مدگل؟کلم بروکلی؟؟ ( wtf🥦)
هیونجین: نهههه خنگول * خنده* فهمیدم همیشه خوشگلی سر صبونه و ...
ات: آها .... مرسییییی
خو دیه بسه بای ...
ویو ات : صبح زود از خواب پاشدم و دیدن هیونجین نیست ! اولش خیلی تعجب کردم ولی وقتی رفتم تو آشپزخونه دیدم داره صبونه درس میکنه
ات: صبح بخیر
هیونجین: اوو بیدار شدی؟صبحت بخیر بیبی !
ات: داری صبونه درس میکنی؟!
هیونجین: آمم آره .... بیا بشین برات پنکیک درس کردم
ات: واو مرسی ... امروز مناسبتی چیزیه نه؟؟
هیونجین: خب نه ... فقط خواستم برات صبونه درس کنم ، خوشت نیومده؟؟
ات: چرا چرا اتفاقا خوشم اومده ! ممنونم
ات نشست و صبونه میخورد که هیونجین تمام مدت فقط بهش نگاه میکرد
ات: یاااا چرا اینطوری زل زدی بهم؟؟ چیزی رو صورتمه؟* خنده*
هیونجین: اووو نه ... فقط داشتم به زیباییت نگا میکردم ...
( آخه حیف این فیک نیس بدون اصمات؟)
ات: داری مخمو میزنی؟؟
هیونجین: اونو که قبلا زده بودم !
ات: اوهوم .... اینو راس گفتی ....
هیونجین رفت سمت ات و از کمر بلندش کرد و گذاشتش روی کانتر و شروع کرد لبشو بوسید و ات عم همراهی کرد ...
& بعد چند مین خواستن با هم برن بیرون&
ات رفت حاضر شد و اومد پیش هیونجین
هیونجین: ات دارم ی چیزایی میفهمم!
ات: چیی؟ چیزی شده؟؟ایلومیناتی؟؟مدگل؟کلم بروکلی؟؟ ( wtf🥦)
هیونجین: نهههه خنگول * خنده* فهمیدم همیشه خوشگلی سر صبونه و ...
ات: آها .... مرسییییی
خو دیه بسه بای ...
۱۱.۱k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.