کوک : رفتم تو اتاق که لا ات ای که رو تخت درحال چرا زدن بو
کوک : رفتم تو اتاق که لا ات ای که رو تخت درحال چرا زدن بود مواجه شدم ارم صداش کردم ات
ات : هومم مامانت رفت
کوک : آره بلند شو کم کم آماده شو ساعت ۵ باید بریم الان یکه
ات: باشه بلند شدم رفتم آرایش کردم یه لاک سفید لایت زدم و رفتم پیرهنم رو پوشیدم که دیدم کوک با کت و شلوار اومده جلوم وایساده اصلا عادت نداشتم اینجوری ببینم ولی خلی خوشتیپ شده بود همه چی بهش میومد لنتی
کوک : خوب بریم
ات : بریم رفتیم سوار ماشین شدم و رسیدم
کوک درو برام باز کردو و رفتیم تو سالن که یونا جیهوپ اومدن خیلی خوشگل شده بودن بد از چن مین کارای عقدشون انجام شد
کوک : افتخار رقص میدی لیدی
ات : حتما دستمو گرفت و با هم رقصیدم دیگه آخر شب بود که همه وایستادن و یونا دست گل و پرت کرد و منم گرفتمش که یهو کوک جلوم زانو زد و گفت
کوک : با من ازدواج میکنی
ات : بلهه
(پرش زمانی به ۴ سال بد)
ها جون : مامانی خاله یونا اینا تی میان من میخوام با مینگ دا و آری بازی تونمم
ات : الان میان دیگه یه زره صبر کن عزیزم
کوک : عشقم نینی حالش چطوره هوم
ات : خوبه سلام میرسونه
ها جون: مامانی خواهلم هنوز نیومده این جولی دوسس دالین پس من چی میسم
کوک : معلومه که تو رو هم دوس داریم تازه تو رو بیشتر از اون دوس داریم تو پسر خودمی
ها جون : با تو قهلم
کوک : چرا
ها جون : مامانی عشگ منه نه تو تازه وقتی بزلگ شدم میخوام باهاش ازدواج
کوک : به همین خیال باش ات مال خودمه
ها جون : نه مامانی مال منههه من میخوام باهاش ازدواج تونمم
ات : باشه دعوا نکنیدد که یهو زنگ در خورد
ها جون : آخ جون
ات : مواظب باشش .......
( و همه به خوبی و خوشی باهم زندگی کردن )
ات : هومم مامانت رفت
کوک : آره بلند شو کم کم آماده شو ساعت ۵ باید بریم الان یکه
ات: باشه بلند شدم رفتم آرایش کردم یه لاک سفید لایت زدم و رفتم پیرهنم رو پوشیدم که دیدم کوک با کت و شلوار اومده جلوم وایساده اصلا عادت نداشتم اینجوری ببینم ولی خلی خوشتیپ شده بود همه چی بهش میومد لنتی
کوک : خوب بریم
ات : بریم رفتیم سوار ماشین شدم و رسیدم
کوک درو برام باز کردو و رفتیم تو سالن که یونا جیهوپ اومدن خیلی خوشگل شده بودن بد از چن مین کارای عقدشون انجام شد
کوک : افتخار رقص میدی لیدی
ات : حتما دستمو گرفت و با هم رقصیدم دیگه آخر شب بود که همه وایستادن و یونا دست گل و پرت کرد و منم گرفتمش که یهو کوک جلوم زانو زد و گفت
کوک : با من ازدواج میکنی
ات : بلهه
(پرش زمانی به ۴ سال بد)
ها جون : مامانی خاله یونا اینا تی میان من میخوام با مینگ دا و آری بازی تونمم
ات : الان میان دیگه یه زره صبر کن عزیزم
کوک : عشقم نینی حالش چطوره هوم
ات : خوبه سلام میرسونه
ها جون: مامانی خواهلم هنوز نیومده این جولی دوسس دالین پس من چی میسم
کوک : معلومه که تو رو هم دوس داریم تازه تو رو بیشتر از اون دوس داریم تو پسر خودمی
ها جون : با تو قهلم
کوک : چرا
ها جون : مامانی عشگ منه نه تو تازه وقتی بزلگ شدم میخوام باهاش ازدواج
کوک : به همین خیال باش ات مال خودمه
ها جون : نه مامانی مال منههه من میخوام باهاش ازدواج تونمم
ات : باشه دعوا نکنیدد که یهو زنگ در خورد
ها جون : آخ جون
ات : مواظب باشش .......
( و همه به خوبی و خوشی باهم زندگی کردن )
۱۱.۸k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.