معجزه زندگی پارت ۱۲
رفتیم پایین شب بود منو برد پشت عمارت یه جایه تاریک بود دستمو گرفته بود من:جونگ کوک کجا میبریم کوک:بیا رسیدیم به یه تاب بزرگ که دورش سر سبز بود و گلایه آبی داشت من:وایی چقدر قشنگه کوک:برو بشین رفتم نشستم دستمو رو زنجیر گرفتم (الان سیندرلا میشه😐😐😂😂😂😂😂😂صبر کن)
بعد جونگ کوک اومد حولم داد از جلو همون موقع کفشم در اومد (جرررر 😐😂)
افتاد من:عه کفشم کوک:صبر کن من برات میارم داشتم تاب میخوردم که رفتم جلو و کفشمو پام کرد همون موقع اومدم پایین وایسادم اومد جلو دستمو گرفت کوک:جونگی من:جانم کوک:تو کنار من راحتی الان من:آره جونگ کوک تا حالا هیچ وقت کنار یه نفر احساس امنیت و آرامش و راحتی نکردم جدی میگم کوک:تونستم زندگیتو آروم کنم من:معلومه که تونستی اگه نمی تونستی من الان اینجا جلو روت پیش تو انقدر آروم نبودم کوک:خوشحالم که کنارم امینیت داری من آدم بدیم تو مهربون بودی و کنارم بودی من:تو آدم بدی نیستی من تازه شناختمت اگه آدم بودی الان من با تو اصلا خوب نبودم نگو آدم خوب نیستی کوک:چیلا من پسل بدیم من:یا جونگ کوک همون موقع یقشو گرفتم محکم من:ببین اگه تو آدم بدی بودی من هیچوقت عاشقت نمیشدم بعد لباشو یه کوچولو بوسیدم و بعد یقشو ول کردم و مرتبش کردم همون موقع یهو کمرمو گرفت کشید بالا لبامو محکم بوسید مک میزد پشت سرهم دستمو دور گردنش انداختم و موهاشو میمالیدم لبای همدیگرو محکم مک میزدیم و میخوردیم بعد جدا شدیم کوک:دیگه نمی تونم تحمل کنم یهو زیر پامو با کمرمو گرفت بلندم کرد دویید بردم من:جونگ کوک چیکار میکنی کوک:میخوامت امشب بردم تو اتاق پرتم کرد رو تخت (مثبت ۱۸ بوققق تو دایرکت 😐😂😂😂🔞)
فردا صبحش دیدم چشمامو باز کردم دیدم تو بغل جونگ کوکم پشتم بهشه یکم برگشتمو نگاش کردم همون موقع چشماشو باز کرد لخت بودم هم من هم اون پتو تا بالا سینه هام بود چشماشو باز کرد کوک:صبح بخیر عزیزم من:صبح توهم بخیر
بعد جونگ کوک اومد حولم داد از جلو همون موقع کفشم در اومد (جرررر 😐😂)
افتاد من:عه کفشم کوک:صبر کن من برات میارم داشتم تاب میخوردم که رفتم جلو و کفشمو پام کرد همون موقع اومدم پایین وایسادم اومد جلو دستمو گرفت کوک:جونگی من:جانم کوک:تو کنار من راحتی الان من:آره جونگ کوک تا حالا هیچ وقت کنار یه نفر احساس امنیت و آرامش و راحتی نکردم جدی میگم کوک:تونستم زندگیتو آروم کنم من:معلومه که تونستی اگه نمی تونستی من الان اینجا جلو روت پیش تو انقدر آروم نبودم کوک:خوشحالم که کنارم امینیت داری من آدم بدیم تو مهربون بودی و کنارم بودی من:تو آدم بدی نیستی من تازه شناختمت اگه آدم بودی الان من با تو اصلا خوب نبودم نگو آدم خوب نیستی کوک:چیلا من پسل بدیم من:یا جونگ کوک همون موقع یقشو گرفتم محکم من:ببین اگه تو آدم بدی بودی من هیچوقت عاشقت نمیشدم بعد لباشو یه کوچولو بوسیدم و بعد یقشو ول کردم و مرتبش کردم همون موقع یهو کمرمو گرفت کشید بالا لبامو محکم بوسید مک میزد پشت سرهم دستمو دور گردنش انداختم و موهاشو میمالیدم لبای همدیگرو محکم مک میزدیم و میخوردیم بعد جدا شدیم کوک:دیگه نمی تونم تحمل کنم یهو زیر پامو با کمرمو گرفت بلندم کرد دویید بردم من:جونگ کوک چیکار میکنی کوک:میخوامت امشب بردم تو اتاق پرتم کرد رو تخت (مثبت ۱۸ بوققق تو دایرکت 😐😂😂😂🔞)
فردا صبحش دیدم چشمامو باز کردم دیدم تو بغل جونگ کوکم پشتم بهشه یکم برگشتمو نگاش کردم همون موقع چشماشو باز کرد لخت بودم هم من هم اون پتو تا بالا سینه هام بود چشماشو باز کرد کوک:صبح بخیر عزیزم من:صبح توهم بخیر
۱۸.۵k
۱۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.