فیک shadow of death پارت⁴⁰
جیهوپ « حسابی جا خورده بودم....فکرشم نمیکردم لونا همچین کاری بکنه....نیشخندی زدم...اون یکی خواست لونا رو بزنه که دستش رو گرفتم و پیچوندم و با دیوار یکیش کردم....نه بابا خوشم اومد...چقدر باحاله....بعد از اینکه اون دوتا رو شت و پل کردیم رفتیم داخل عمارت و یه مشت مرد مست رو دیدیم....معمولا اون صندلی تک بالای میز ها مختص رئیس بود و یکیشون اونجا نشسته بود و قبلا اونو به عنوان دست راست هی جاعه دیده بودم....
لونا « اوضاعشون خیلی خراب بود....با خونسردی رفتم سمت اون پسری که جای رئیس نشسته بود و نگاهش کردم....
//اون پسره با حس کردن سایه لونا بالای سرش رو بالا اورد و نگاه هیزی بهش انداخت و گفت « ب....بهههههه..میبینم که یه عروســــــــــــک اوردن برام...ببینـــــــــمت عروسکم
لونا « همین که خواست به صورتم دست بزنه جیهوپ دستش رو گرفت و پرتش کرد روی زمین....
جیهوپ « پاتو از حدت فراتر نزار ایشون رئیس جدیدتون هستن
پسره « چیــــــــــــــــی این دخیه؟؟ مسخره میکنی؟
لونا « چشمام رو با عصبانیت روی هم گذاشتم و نگاهم به شیشه مشروب روی میز اوفتاد....رفتم سمتش و اونو برداشتم و جیهوپ با تعجب نگاهم میکرد.....اینقدر حالم از این مردا بهم میخورد که نگو....شیشه مشروب رو روی سرش شکستم و یه تیکه تیزش رو برداشتم و جلوش روی زانو هام نشستم.... صورت صافی داری.... اگه بریده بشه چی میشه بنظرت؟؟ پوزخندی زدم و شیشه رو خیلی آروم جوری که خطی نندازه روی صورتش نوازش وار کشیدم.... میتونستم ترس رو توی چشماش ببینم....
جیهوپ « وقتی لونا شیشه رو شکست یه تیکه اش رفت توی دستش و داشت خون میومد...اما دقیقا مثل جیمین با اقتدار جلوی اون پسره نشسته بود و بالاخره اون به خودش اومد و جلوی لونا زانو زد و بعدش بقیه اشون....اگه جیمین میدیدش یقیناً به خاطر اینکه دستش رو زخمی کرده حسابی دعواش میکرد..... یکی از افراد اتاقی رو نشونمون داد....ظاهرا اتاق رئیس بود...با لونا رفتیم اونجا و علامت داد تنهامون بزارم....بالافاصله جعبه کمک های اولیه رو در اوردم و نشوندمش روی تخت و دستش رو ضد عفونی کردم و شروع کردم پانسمان کردنش
جیهوپ « معلوم هست که غلطی میکنی لونا؟؟؟ مگه جیمین نگفت به خودت آسیب نزن دیوونه....بار آخرت باشه هاااا
لونا « باشه بابا چرا جوش میزنی حالا....روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو بستم
جیهوپ « میخواهی استراحت کنی؟
لونا « نه باید برای جلسه معارفه امشب آماده بشم و افراد رو توجیح کنم....چون امشب چوی هم حظور داره و باید یه تغییر چهره هم بدم.....شت// چقدر کار دارم....
جیهوپ « خیلی خب من کار ها رو اوکیه میکنم....یه کم استراحت کن خبرت میکنم
لونا « اوم مرسی
لونا « اوضاعشون خیلی خراب بود....با خونسردی رفتم سمت اون پسری که جای رئیس نشسته بود و نگاهش کردم....
//اون پسره با حس کردن سایه لونا بالای سرش رو بالا اورد و نگاه هیزی بهش انداخت و گفت « ب....بهههههه..میبینم که یه عروســــــــــــک اوردن برام...ببینـــــــــمت عروسکم
لونا « همین که خواست به صورتم دست بزنه جیهوپ دستش رو گرفت و پرتش کرد روی زمین....
جیهوپ « پاتو از حدت فراتر نزار ایشون رئیس جدیدتون هستن
پسره « چیــــــــــــــــی این دخیه؟؟ مسخره میکنی؟
لونا « چشمام رو با عصبانیت روی هم گذاشتم و نگاهم به شیشه مشروب روی میز اوفتاد....رفتم سمتش و اونو برداشتم و جیهوپ با تعجب نگاهم میکرد.....اینقدر حالم از این مردا بهم میخورد که نگو....شیشه مشروب رو روی سرش شکستم و یه تیکه تیزش رو برداشتم و جلوش روی زانو هام نشستم.... صورت صافی داری.... اگه بریده بشه چی میشه بنظرت؟؟ پوزخندی زدم و شیشه رو خیلی آروم جوری که خطی نندازه روی صورتش نوازش وار کشیدم.... میتونستم ترس رو توی چشماش ببینم....
جیهوپ « وقتی لونا شیشه رو شکست یه تیکه اش رفت توی دستش و داشت خون میومد...اما دقیقا مثل جیمین با اقتدار جلوی اون پسره نشسته بود و بالاخره اون به خودش اومد و جلوی لونا زانو زد و بعدش بقیه اشون....اگه جیمین میدیدش یقیناً به خاطر اینکه دستش رو زخمی کرده حسابی دعواش میکرد..... یکی از افراد اتاقی رو نشونمون داد....ظاهرا اتاق رئیس بود...با لونا رفتیم اونجا و علامت داد تنهامون بزارم....بالافاصله جعبه کمک های اولیه رو در اوردم و نشوندمش روی تخت و دستش رو ضد عفونی کردم و شروع کردم پانسمان کردنش
جیهوپ « معلوم هست که غلطی میکنی لونا؟؟؟ مگه جیمین نگفت به خودت آسیب نزن دیوونه....بار آخرت باشه هاااا
لونا « باشه بابا چرا جوش میزنی حالا....روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو بستم
جیهوپ « میخواهی استراحت کنی؟
لونا « نه باید برای جلسه معارفه امشب آماده بشم و افراد رو توجیح کنم....چون امشب چوی هم حظور داره و باید یه تغییر چهره هم بدم.....شت// چقدر کار دارم....
جیهوپ « خیلی خب من کار ها رو اوکیه میکنم....یه کم استراحت کن خبرت میکنم
لونا « اوم مرسی
۷۰.۸k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.