(روز پارتی)
(روز پارتی)
صبح خیلی زود بیدار شدم یه دوش گرفتم یه لباس راحت پوشیدم رفتم پایین برای خودم قهوه درست کردم بعد از اینکه قهومو خوردم رفتم دم در موتور جونگکوکو برداشتم رفتم سمت دیسکو (نگران نباشین دیشب اجازه گرفته موتورشو برداره) وقتی رسیدم سوجون اونجا بود
سوجون: سلام😊
ا/ت: سلام 😊😚
سوجون: الان کاری هست انجام بدیو؟
ا/ت: دیروز کارا رو تموم کردیم
سوجون: پس چرا الان اومدیم؟
ا/ت: از شدت بیکاری 😅
سوجون: اره 😅
ا/ت: خب بیا بلند گو رو به لپ تاپت وصل کنیم
سوجون: اوکی
رفتیم لپ تاپ سوجون به بلند گو وصل کردیم بعد یکم نشستیم حرف زدیم بعدش رفتیم پارک یکم گردش
دیگه من رفتم خونه سوجونم رفت خونشون
کوک: سلام، اومدی
ا/ت: اره
کوک: بیا غذا بخور
ا/ت: نمی خوام سیرم
کوک: هوم، باشه
رفتم تو اتاقم لباسام و لوازممو گذاشتم تو کیفم بعدش رفتم پایین پیش جونگکوک
کوک تو حال نشسته بود فیلم میدید
کوک: تو لباساتو به من نشون ندادی
ا/ت: شب می بینی
کوک: زیاد که باز نیست؟
ا/ت: نه
کوک: بهتره اینطور باشه
ا/ت: نگران نباش من خودمم از لباس باز زیاد خوشم نمیاد
کوک: هوم
داشتیم فیلم میدیدیم که جونگکوک دستشو کرد دورم و گونه مو بوسید نگاش کردم که سرمو گرفت و لبامو محکم بوسید
کوک: خیلی بهش احتیاج داشتم
ا/ت: 😊 احساس میکنم منم بهش احتیاج داشتم
و خودمم لبشو بوسیدم
(پرش زمانی به دو ساعت بعد)
سوجون: بچه ها کم کم میان
ا/ت: اره
سوآ: من به برادرم گفتم دیر بیاد
بک هیون: چرا
سوآ: حوصلشو ندارم همش بهم گیر میده
بک هیون: اها
ا/ت: من دلم میخواد داداشم میتونست بیاد اما نمی تونه
سوجون: وقتی اومد دوباره پارتی میگیریم
ا/ت: اگه مامانم گیر نده...
(یه مدت بعد)
مهمونا اومده بودن و پارتی شروع شده بود
_ : خیلی خوش میگذره خیلی خوب پارتی گرفتین
ا/ت: مرسی 😁
سوجون: خیلی خوش میگذره
ا/ت: اره
سوجون: انگار، جونگکوک اومده، دونفر دیگه هم باهاشن
ا/ت: اره اونا دوستاشن
سوجون: که اینطور
رفتیم پیش کوک و تهیونگ و جیمین
ا/ت: سلام
همه: سلام
سوجون: سلام به همگی من سوجون هستم دوست
ا/ت
تهیونگ و جیمین: خوشبختم
رفتن یه جایی نشست ما هم رفتیم یه جای دیگه
ا/ت: پس سویون کی میاد؟
سوجون: نمیدونم حتما کم کم میاد
سویون یکی از دوستای خب ماست اما سال دوم دبیرستان با مادر و پدرش رفتن ژاپن به تازگی فهمیدیم برگشتن کره و دعوتش کردیم تا بعد چند سال ببینیمش
تو فکر بودم که یکی زد رو شونم
ا/ت: سویونااااا 😍
سویون: سلام دوست قدیمی🥰
ا/ت: سلام، دلم برات تنگ شده بود
سویون: منم همینطور
سوجون: سلام سویووون
سویون: سوجونااا از دیدنت خیلی خوشحالم
سوجون: منم همینطور...
ادامه دارد...
صبح خیلی زود بیدار شدم یه دوش گرفتم یه لباس راحت پوشیدم رفتم پایین برای خودم قهوه درست کردم بعد از اینکه قهومو خوردم رفتم دم در موتور جونگکوکو برداشتم رفتم سمت دیسکو (نگران نباشین دیشب اجازه گرفته موتورشو برداره) وقتی رسیدم سوجون اونجا بود
سوجون: سلام😊
ا/ت: سلام 😊😚
سوجون: الان کاری هست انجام بدیو؟
ا/ت: دیروز کارا رو تموم کردیم
سوجون: پس چرا الان اومدیم؟
ا/ت: از شدت بیکاری 😅
سوجون: اره 😅
ا/ت: خب بیا بلند گو رو به لپ تاپت وصل کنیم
سوجون: اوکی
رفتیم لپ تاپ سوجون به بلند گو وصل کردیم بعد یکم نشستیم حرف زدیم بعدش رفتیم پارک یکم گردش
دیگه من رفتم خونه سوجونم رفت خونشون
کوک: سلام، اومدی
ا/ت: اره
کوک: بیا غذا بخور
ا/ت: نمی خوام سیرم
کوک: هوم، باشه
رفتم تو اتاقم لباسام و لوازممو گذاشتم تو کیفم بعدش رفتم پایین پیش جونگکوک
کوک تو حال نشسته بود فیلم میدید
کوک: تو لباساتو به من نشون ندادی
ا/ت: شب می بینی
کوک: زیاد که باز نیست؟
ا/ت: نه
کوک: بهتره اینطور باشه
ا/ت: نگران نباش من خودمم از لباس باز زیاد خوشم نمیاد
کوک: هوم
داشتیم فیلم میدیدیم که جونگکوک دستشو کرد دورم و گونه مو بوسید نگاش کردم که سرمو گرفت و لبامو محکم بوسید
کوک: خیلی بهش احتیاج داشتم
ا/ت: 😊 احساس میکنم منم بهش احتیاج داشتم
و خودمم لبشو بوسیدم
(پرش زمانی به دو ساعت بعد)
سوجون: بچه ها کم کم میان
ا/ت: اره
سوآ: من به برادرم گفتم دیر بیاد
بک هیون: چرا
سوآ: حوصلشو ندارم همش بهم گیر میده
بک هیون: اها
ا/ت: من دلم میخواد داداشم میتونست بیاد اما نمی تونه
سوجون: وقتی اومد دوباره پارتی میگیریم
ا/ت: اگه مامانم گیر نده...
(یه مدت بعد)
مهمونا اومده بودن و پارتی شروع شده بود
_ : خیلی خوش میگذره خیلی خوب پارتی گرفتین
ا/ت: مرسی 😁
سوجون: خیلی خوش میگذره
ا/ت: اره
سوجون: انگار، جونگکوک اومده، دونفر دیگه هم باهاشن
ا/ت: اره اونا دوستاشن
سوجون: که اینطور
رفتیم پیش کوک و تهیونگ و جیمین
ا/ت: سلام
همه: سلام
سوجون: سلام به همگی من سوجون هستم دوست
ا/ت
تهیونگ و جیمین: خوشبختم
رفتن یه جایی نشست ما هم رفتیم یه جای دیگه
ا/ت: پس سویون کی میاد؟
سوجون: نمیدونم حتما کم کم میاد
سویون یکی از دوستای خب ماست اما سال دوم دبیرستان با مادر و پدرش رفتن ژاپن به تازگی فهمیدیم برگشتن کره و دعوتش کردیم تا بعد چند سال ببینیمش
تو فکر بودم که یکی زد رو شونم
ا/ت: سویونااااا 😍
سویون: سلام دوست قدیمی🥰
ا/ت: سلام، دلم برات تنگ شده بود
سویون: منم همینطور
سوجون: سلام سویووون
سویون: سوجونااا از دیدنت خیلی خوشحالم
سوجون: منم همینطور...
ادامه دارد...
۲۴.۳k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.