رمان : داداشی
رمان : داداشی
پارت 20
دیانا : رسیدم دانشگاه با طابلو های راهنماش رفتم رسیدم دفتر مدیر در زدم و وارد شدم
مدیر : سلام بفرمایین
دیانا : اومدم برای ثبت نام
مدیر : دخترم از وقت ثبت نام دیگه گذشته ولی خب میتونم برات یه کاری کنم رشتت چیه
دیانا : تأتر بوده میخوام عوض کنم برم تجربی
مدیر : اها خب دوتا کلاس داریم که جا داره ارسل............. نه نه اقای رسولی میتونین برین کلاس اقای رسولی
( اقای رسولی خیالی هستش )
مدیر : فقط اولش باید یه امتحانی بدی که قبول بشی این فرمو پر کن شمارت هم بنویس که وقتی هماهنگ کردم با تو هم در تماس باشم
پارت 20
دیانا : رسیدم دانشگاه با طابلو های راهنماش رفتم رسیدم دفتر مدیر در زدم و وارد شدم
مدیر : سلام بفرمایین
دیانا : اومدم برای ثبت نام
مدیر : دخترم از وقت ثبت نام دیگه گذشته ولی خب میتونم برات یه کاری کنم رشتت چیه
دیانا : تأتر بوده میخوام عوض کنم برم تجربی
مدیر : اها خب دوتا کلاس داریم که جا داره ارسل............. نه نه اقای رسولی میتونین برین کلاس اقای رسولی
( اقای رسولی خیالی هستش )
مدیر : فقط اولش باید یه امتحانی بدی که قبول بشی این فرمو پر کن شمارت هم بنویس که وقتی هماهنگ کردم با تو هم در تماس باشم
۳.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.