صبح، مِه، باران اَبر، نگاه، خاطره
صبح، مِه، باران اَبر، نگاه، خاطره
در من ترانهای نبود، تو خواندی
در من آینهای نبود، تو دیدی
ریشهای بودم در خوابِ خاکهای مُتُبَرک بیباران،
در نگاه تو سبز شدم
برق از چشمانم برخواست،
نگاهم بارانی شد
گونههایت خیسِ باران،
چشمهایت آفتابی...
گرگها میزایند، برهها را دریابیم
#تو_با_چشمانت_مرا_بنواز
چوبدست چوپانیم سلاحی کارگر
خواهد شد بعد از جنگ،
با چوبدستم انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید..
#با_تو_خواهم_ماند،
با تو خواهم خواند
و تورا در بُهتِ آفتابیات
خواهم بوسید
اگر اَبرها بگذارند…
#محمدابراهیم_جعفری
در من ترانهای نبود، تو خواندی
در من آینهای نبود، تو دیدی
ریشهای بودم در خوابِ خاکهای مُتُبَرک بیباران،
در نگاه تو سبز شدم
برق از چشمانم برخواست،
نگاهم بارانی شد
گونههایت خیسِ باران،
چشمهایت آفتابی...
گرگها میزایند، برهها را دریابیم
#تو_با_چشمانت_مرا_بنواز
چوبدست چوپانیم سلاحی کارگر
خواهد شد بعد از جنگ،
با چوبدستم انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید..
#با_تو_خواهم_ماند،
با تو خواهم خواند
و تورا در بُهتِ آفتابیات
خواهم بوسید
اگر اَبرها بگذارند…
#محمدابراهیم_جعفری
۸.۴k
۰۲ اسفند ۱۴۰۰