𝐃𝐢𝐟𝐟𝐢𝐜𝐮𝐥𝐭 𝐥𝐨𝐯𝐞, 𝐩𝐚𝐫𝐭 ۲۵
(عشق دشوار پارت ۲۵)
همونجوری که تو بغلم گرفته بودمش و از پله ها بالا میرفتم خیره شده بودم به چهره خیلی خوشگلش ، در اتاق رو باز کردم و روی تخت گذاشتمش جاش رو میزان کردم و پتو رو روش کشیدم نمیدونم چی شد که ناخودآگاه پیشونیش رو بوسیدم
_آه پسر من چم شده چرا اینجوری میکنم تهیونگ به خودت بیا (تو دلش)
چرخیدم سمت در که برم بخوابم ولی یهو احساس کردم که یکی دستم رو گرفته برگشتم دیدم جیناس که تو خواب میگفت
+نرو
+لطفا نرو
+منو تنها نزار
با خودم که فکر کردم دیدم شاید کابوس میبینه برای اینکه نترسه کنارش نشستم و شروع به نوازشش کردم همینجوری که نوازشش میکردم تو فکر فرو رفتم
_نکنه عاشقش شدم (تو دلش)
_نه بابا چه عشق و عاشقی (تو دلش)
نمیدونم چیشد که کنارش خوابم برد
(پایان تهیونگ ویو) (جینا ویو)
(صبح)
یکم که تو جام جابه جا شدم احساس کردم که دستایی یکی دور کمرم حلقه شده یکم که دقت کردم با صورت جذاب تهیونگ مواجه شدم و یه جیغ فرا بنفش کشیدم که این باعث شد مثل جت از خواب بپره وقتی اینجوری دیدمش نتونستم جلوی خندم رو بگیرم برای همین زدم زیر خنده
_ها چته چیشده
بعد اینکه خندم تموم شد گفتم
+اینو من باید بپرسم تو تخت من چیکار میکنی هاااا؟
_خودت نزاشتی برم حالا طلبکارم هستی
+مگه من گفتم بیا و کنار من بخواب
_اره خودت گفتی
+چییییی؟
_اره
+من همچین چیزی نگفتم
_تو یادت نمیاد نه ؟
+چیو
_شب بعد دیدن فیلم خانم تو نصفه های فیلم خوابیدی برای همین آوردمت و گذاشتم تو تخت بعد که خواستم برم با حالت خیلی زاری گفتی لطفا نرو و نرو منم مجبور شدم بمونم
+جدی میگی؟
_بله اینم عوض تشکر کردنته
+خب ممنونم و معذرت می خوام که زود قضاوت کردم
_خواهش میکنم
😊+
_من برم پایین بگم اجوما صبحونه آماده کنه تو هم اگه میخوای بیا
+باشه ممنون
تهیونگ از اتاق رفت بیرون که بعد از رفتنش نفسم رو پر صدا بیرون دادم
+اوووه خدا
+یعنی کل شب رو بغلش خوابیده بودم
+واییی خاک به سرم
+من چرا اینجوری شدم
+خدایاااا
همینجوری که غر میزدم رفتم حموم و یه دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و لباسام رو عوض کردم و یه بالم لب ساده زدم از اتاق اومدم بیرون و رفتم طبقه پایین دیدم که هنوز شروع نکرده برای همین رفتم کنارش نشستم
+صبح بخیر
_صبح بخیر
_چه عجب جیغ نزدی و گوش منه بدبخت رو کر نکردی
+گفتم دیگه معذرت میخوام
چیزی نگفت
_میگم امروز قراره مامانم اینا بیان اینجا و تو باید نقش دوست دخترم رو بازی کنی
+یه لحظه تو توافقنامه ما چیزی به اسم اینکه پیش خانوادت نقش دوست دخترت رو بازی کنم
_خب الان فهمیدی دیگه
+قبول نمیکنم
_عه بچه بازی در نیار دیگه فقط کافیه یکم باهم مهربون و با محبت رفتار کنی
برا امروز بسه دیگه نه؟
همونجوری که تو بغلم گرفته بودمش و از پله ها بالا میرفتم خیره شده بودم به چهره خیلی خوشگلش ، در اتاق رو باز کردم و روی تخت گذاشتمش جاش رو میزان کردم و پتو رو روش کشیدم نمیدونم چی شد که ناخودآگاه پیشونیش رو بوسیدم
_آه پسر من چم شده چرا اینجوری میکنم تهیونگ به خودت بیا (تو دلش)
چرخیدم سمت در که برم بخوابم ولی یهو احساس کردم که یکی دستم رو گرفته برگشتم دیدم جیناس که تو خواب میگفت
+نرو
+لطفا نرو
+منو تنها نزار
با خودم که فکر کردم دیدم شاید کابوس میبینه برای اینکه نترسه کنارش نشستم و شروع به نوازشش کردم همینجوری که نوازشش میکردم تو فکر فرو رفتم
_نکنه عاشقش شدم (تو دلش)
_نه بابا چه عشق و عاشقی (تو دلش)
نمیدونم چیشد که کنارش خوابم برد
(پایان تهیونگ ویو) (جینا ویو)
(صبح)
یکم که تو جام جابه جا شدم احساس کردم که دستایی یکی دور کمرم حلقه شده یکم که دقت کردم با صورت جذاب تهیونگ مواجه شدم و یه جیغ فرا بنفش کشیدم که این باعث شد مثل جت از خواب بپره وقتی اینجوری دیدمش نتونستم جلوی خندم رو بگیرم برای همین زدم زیر خنده
_ها چته چیشده
بعد اینکه خندم تموم شد گفتم
+اینو من باید بپرسم تو تخت من چیکار میکنی هاااا؟
_خودت نزاشتی برم حالا طلبکارم هستی
+مگه من گفتم بیا و کنار من بخواب
_اره خودت گفتی
+چییییی؟
_اره
+من همچین چیزی نگفتم
_تو یادت نمیاد نه ؟
+چیو
_شب بعد دیدن فیلم خانم تو نصفه های فیلم خوابیدی برای همین آوردمت و گذاشتم تو تخت بعد که خواستم برم با حالت خیلی زاری گفتی لطفا نرو و نرو منم مجبور شدم بمونم
+جدی میگی؟
_بله اینم عوض تشکر کردنته
+خب ممنونم و معذرت می خوام که زود قضاوت کردم
_خواهش میکنم
😊+
_من برم پایین بگم اجوما صبحونه آماده کنه تو هم اگه میخوای بیا
+باشه ممنون
تهیونگ از اتاق رفت بیرون که بعد از رفتنش نفسم رو پر صدا بیرون دادم
+اوووه خدا
+یعنی کل شب رو بغلش خوابیده بودم
+واییی خاک به سرم
+من چرا اینجوری شدم
+خدایاااا
همینجوری که غر میزدم رفتم حموم و یه دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و لباسام رو عوض کردم و یه بالم لب ساده زدم از اتاق اومدم بیرون و رفتم طبقه پایین دیدم که هنوز شروع نکرده برای همین رفتم کنارش نشستم
+صبح بخیر
_صبح بخیر
_چه عجب جیغ نزدی و گوش منه بدبخت رو کر نکردی
+گفتم دیگه معذرت میخوام
چیزی نگفت
_میگم امروز قراره مامانم اینا بیان اینجا و تو باید نقش دوست دخترم رو بازی کنی
+یه لحظه تو توافقنامه ما چیزی به اسم اینکه پیش خانوادت نقش دوست دخترت رو بازی کنم
_خب الان فهمیدی دیگه
+قبول نمیکنم
_عه بچه بازی در نیار دیگه فقط کافیه یکم باهم مهربون و با محبت رفتار کنی
برا امروز بسه دیگه نه؟
۲۳.۷k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.