لحظات احمقانه پارت ۳
مومو:واقهن
مایکی :آره
از زبون مومو:بلند شدیم مرده گفت تکون نخرین
مایکی بلندم کرد بردم اونور خونه گفت باید فرار کنی
مومو:چی
مایکی:اگر زنده موندم بهت زنگ میزنم
از زبون مومو:دستش رو گزاشت رو لبم دستش رو برداشت گزاشت رو لب خودش بهم گفت فرار کن
مومو:چی
از زبون مومو:ی تفنگ از جیبش درورد مردرو زد بهم گفت فرار کن منم فرار کردم گزشتتتتت ساعت ۳ شب بود هنوز مایکی زنگ نزده بود
مومو:اهه کی زنگ میزنه هان کیه داره زنگ میزنه
جواب داد
مومو:الو
مایکی:کجایی
مومو:براچی
مایکی:بهم بگو
مومو:خونم
مایکی:با چه لباسی هستی
مومو:اممم یکم سکسیه
مایکی:اهان میشه عکسشو بفرستی
مومو:اممم با....ش
از زبون مومو:عکسشو براش فرستادم بهم گفت میشه لباستو اوز کنی آخه مادرم داره میاد ببینتت
خوشت اومد بلایک
مایکی :آره
از زبون مومو:بلند شدیم مرده گفت تکون نخرین
مایکی بلندم کرد بردم اونور خونه گفت باید فرار کنی
مومو:چی
مایکی:اگر زنده موندم بهت زنگ میزنم
از زبون مومو:دستش رو گزاشت رو لبم دستش رو برداشت گزاشت رو لب خودش بهم گفت فرار کن
مومو:چی
از زبون مومو:ی تفنگ از جیبش درورد مردرو زد بهم گفت فرار کن منم فرار کردم گزشتتتتت ساعت ۳ شب بود هنوز مایکی زنگ نزده بود
مومو:اهه کی زنگ میزنه هان کیه داره زنگ میزنه
جواب داد
مومو:الو
مایکی:کجایی
مومو:براچی
مایکی:بهم بگو
مومو:خونم
مایکی:با چه لباسی هستی
مومو:اممم یکم سکسیه
مایکی:اهان میشه عکسشو بفرستی
مومو:اممم با....ش
از زبون مومو:عکسشو براش فرستادم بهم گفت میشه لباستو اوز کنی آخه مادرم داره میاد ببینتت
خوشت اومد بلایک
۱.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.