ازدواج بی عشق
پارت 18
اون لحظه برام جون آت مهمتر بود دستشو گرفتم و هی صداش میکردم که یهو دستش ول شد سریع وایستادم کنار
کوک :آت آت تروخدا آت لطفاً آت تروخدا بلند شو آت بلند شو آت بخاطر جیا آت ترو خدا بلند شو (گریه)
زود به راهم ادامه دادم نفس نمیکشید فقط میرفتم که بعد پنج مین رسیدم
زود براید بغلش کردم رفتم سمت دکتر
کوک:دکتر تروخدا داره میمیره
دکتر :بزارینشون روی برانکارد زود باشین خانوم پرستار اتاق عمل آماده کن
آت بردن اتاق عمل من من حتی نتونستم بهش بگم بهش بگم دوست دارم نه این نمیشه چرا اینجوری شد چرا هرمی رو که دوست دارم میمیره چرا اینجوریم اول یونا بعدم آت چرا من دونفر و به دست یه نفر از دست دادم و چرا نمیتونم از یه نفر مراقبت کنم اگه آت هم بمیره دیگه تحمل ندارم
ویو نویسنده
کوک این صحنه ها رو داشت دوباره تجربه میکرد و این باعث میشد قلبش درد بگیره
ویو کوک
داشتم به بدبختیام فکر میکردم که یهو دکتر اومد بیرون
کوک:آقای دکتر چیشد خوبه
دکتر :ایشون خوبن ولی
کوک:ولی
دکتر :ایشون خوب مقاومت کردن ولی اخراش دیگه نتونستن
کوک:چی یعنی چی
دکتر:ایشون به کما رفتن
با این کلمه انگار روم یه سطل آب سرد خالی کردن
با تلو تلو خوردن خودمو کشیدم جلو پنجره اتاقی که آت اون تو بود جسم آت بی جون افتاده و مثل قبل بلند نمیشد تا منو اذیت کنه
توی فکر بودم که یهو ....
اون لحظه برام جون آت مهمتر بود دستشو گرفتم و هی صداش میکردم که یهو دستش ول شد سریع وایستادم کنار
کوک :آت آت تروخدا آت لطفاً آت تروخدا بلند شو آت بلند شو آت بخاطر جیا آت ترو خدا بلند شو (گریه)
زود به راهم ادامه دادم نفس نمیکشید فقط میرفتم که بعد پنج مین رسیدم
زود براید بغلش کردم رفتم سمت دکتر
کوک:دکتر تروخدا داره میمیره
دکتر :بزارینشون روی برانکارد زود باشین خانوم پرستار اتاق عمل آماده کن
آت بردن اتاق عمل من من حتی نتونستم بهش بگم بهش بگم دوست دارم نه این نمیشه چرا اینجوری شد چرا هرمی رو که دوست دارم میمیره چرا اینجوریم اول یونا بعدم آت چرا من دونفر و به دست یه نفر از دست دادم و چرا نمیتونم از یه نفر مراقبت کنم اگه آت هم بمیره دیگه تحمل ندارم
ویو نویسنده
کوک این صحنه ها رو داشت دوباره تجربه میکرد و این باعث میشد قلبش درد بگیره
ویو کوک
داشتم به بدبختیام فکر میکردم که یهو دکتر اومد بیرون
کوک:آقای دکتر چیشد خوبه
دکتر :ایشون خوبن ولی
کوک:ولی
دکتر :ایشون خوب مقاومت کردن ولی اخراش دیگه نتونستن
کوک:چی یعنی چی
دکتر:ایشون به کما رفتن
با این کلمه انگار روم یه سطل آب سرد خالی کردن
با تلو تلو خوردن خودمو کشیدم جلو پنجره اتاقی که آت اون تو بود جسم آت بی جون افتاده و مثل قبل بلند نمیشد تا منو اذیت کنه
توی فکر بودم که یهو ....
۴.۵k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.