پارت ۲
#سوگند
از در دانشگاه که رفتیم بیرون ایدا داشت با یه دختره سر و کله میزد من با دو رفتم سمت ماشینم که خوردم به یه درخت اخه درخت وسط خیابون چیکار میکنه
سرمو بلند کردم دیدم یه پسر چشم ابرو مشکیه موهاش ریخته تو صورتش و قد بلند و هیکلیه خیلی خوشگل بود همینطور محوش بودم که گفت
اون پسره : خانوم حواست کجاس
عه صداش چقد آشناس تو صورتش نگا کردم
اومدم عقب تر دوباره نگاش کردم یعنی خودشه !
: ببخشید اقای ها ها ها دیان ؟
اون پسره : بله خودم هستم
از خوشحالی نمیدونستم گریه کنم یا بخندم گفتم :
من من من فن پیجتونم میشه با هاتون عکس بگیرم
از همون لبخندای خوشگلش زد و گفت : چرا که نه
تا اینو گفت ایدا سر رسید
آیدا : چرا منو ول کردی
رهام :مثه اینکه دوستتون بدجوری عصبیه
با چشم به رهام اشاره کردم
اونم تا رهامو دید درجا خشکش زد
ایدا : آقای هادیان خودتی ؟
رهام : نه من بدلشم
و خندید چقد این خنده هاشو دوس داشتم
رهام : احیانا شما نمیخواستین عکس بگیرین
ببخشید تو رو خدا وقت شما رو هم گرفتیم گوشیمو در اوردم و چنتا سلفی خوشگل گرفتم باهاش
بعد رهام خدا حافظی کرد و رفت داشتم با چشام دنبالش میکردم که ایدا زد تو بازوم
ایدا : قورتش دادی پسر مردومو
گفتم : اخه خیلی خوشگله
بسه حالا بیا بریم
سوار ماشینم شدیم و رفتیم سمت پاساژ رفتم که برم داخل یه دختره گفت پاساژ تعطیله
دوباره سوار ماشین شدم رفتم تو یه فروشگاه
کلی لواشک و پاستیل خریدم و با آیدا خوردیم
رفتم خونه مانتمو پرت کردم رو مبل و رفتم تو اتاقم یه چرت بزنم نمیدونم چطور خوابم برد
از در دانشگاه که رفتیم بیرون ایدا داشت با یه دختره سر و کله میزد من با دو رفتم سمت ماشینم که خوردم به یه درخت اخه درخت وسط خیابون چیکار میکنه
سرمو بلند کردم دیدم یه پسر چشم ابرو مشکیه موهاش ریخته تو صورتش و قد بلند و هیکلیه خیلی خوشگل بود همینطور محوش بودم که گفت
اون پسره : خانوم حواست کجاس
عه صداش چقد آشناس تو صورتش نگا کردم
اومدم عقب تر دوباره نگاش کردم یعنی خودشه !
: ببخشید اقای ها ها ها دیان ؟
اون پسره : بله خودم هستم
از خوشحالی نمیدونستم گریه کنم یا بخندم گفتم :
من من من فن پیجتونم میشه با هاتون عکس بگیرم
از همون لبخندای خوشگلش زد و گفت : چرا که نه
تا اینو گفت ایدا سر رسید
آیدا : چرا منو ول کردی
رهام :مثه اینکه دوستتون بدجوری عصبیه
با چشم به رهام اشاره کردم
اونم تا رهامو دید درجا خشکش زد
ایدا : آقای هادیان خودتی ؟
رهام : نه من بدلشم
و خندید چقد این خنده هاشو دوس داشتم
رهام : احیانا شما نمیخواستین عکس بگیرین
ببخشید تو رو خدا وقت شما رو هم گرفتیم گوشیمو در اوردم و چنتا سلفی خوشگل گرفتم باهاش
بعد رهام خدا حافظی کرد و رفت داشتم با چشام دنبالش میکردم که ایدا زد تو بازوم
ایدا : قورتش دادی پسر مردومو
گفتم : اخه خیلی خوشگله
بسه حالا بیا بریم
سوار ماشینم شدیم و رفتیم سمت پاساژ رفتم که برم داخل یه دختره گفت پاساژ تعطیله
دوباره سوار ماشین شدم رفتم تو یه فروشگاه
کلی لواشک و پاستیل خریدم و با آیدا خوردیم
رفتم خونه مانتمو پرت کردم رو مبل و رفتم تو اتاقم یه چرت بزنم نمیدونم چطور خوابم برد
۱۴.۲k
۱۲ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.