وانشات تهیونگ pt1
∆ وانشات تهیونگ ∆
×ا.ت ویو×
چند روز بود که تهیونگ دیر میومد خونه و باهام سرد رفتار میکرد ، حقم داشت آخه هروقت میخواست باهام باشه بهش میگفتم هنوز زوده چون من ۱۶ سالم بود و اون ۲۷ سال... حتما ۱۱ سال فاصله سنی دیگه صبرشو بریده بود...
با خودم فکر کردم که چرا توی سن کم امتحانش نکنم؟مگه مشکلش چیه؟ اینطوری میتونم دل تهیونگو بدست بیارم
رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم ، پشمای نداشتمو زدم ... اومدم بیرون موهامو یکم خشک کردم، نمیخاستم کامل خشک شه چون یکم خیسی به رابطمون بیشتر کمک میکنه
لبخندی به افکار منحرفانم زدم و رفتم از تو کمد همون لباس خواب فوق العاده بازی رو که تهیونگ واسم خریده بود پوشیدم و بادی اسپلش اکلیل دارمم به خودم اسپری کردم...یه نگاه تو آینه به خودم انداختم ، اوففف چه جیگری!
.....
صدای پیچیده شدن کلید توی قفل اومد ، وقتشه!
تهیونگ اومد تو کتشو در آورد و انداخت روی مبل ، داشت کراواتشو باز میکرد که با همون وضع رفتم جلوش وایسادم
×تهیونگ ویو×
خسته و خورد از شرکت برگشته بودم خونه ، کتمو در آوردم پرتش کردم رو مبل دستمو بردم سمت کراواتم که دیدم ا.ت با همون لباس خواب سـ*کـ*سی که براش خریده بودم اومد جلوم وایساد ،
همون لحظه اول که دیدمش داغ کردم ، لعنتی چه بدن سفید و خوش فرمی داشتتت...اما باید جلوی خودمو میگرفتم ، اینهمه سال اون ناز کرد بزا یکمم من اذیت کنم
تهیونگ: هوم.... چی میخوای؟
ا.ت: یاااا...چرا نگام نمیکنی اینهمه برات خوشگل کردم
یه نگاه بهش انداختم ، دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم ... زبونمو رو لبام کشیدم و با لحن هاتی گفتم
تهیونگ: تو خیلی کوچولویی بیبی گرل ... مطمئنی میتونی منو تحمل کنی
ادامه دارد...
×ا.ت ویو×
چند روز بود که تهیونگ دیر میومد خونه و باهام سرد رفتار میکرد ، حقم داشت آخه هروقت میخواست باهام باشه بهش میگفتم هنوز زوده چون من ۱۶ سالم بود و اون ۲۷ سال... حتما ۱۱ سال فاصله سنی دیگه صبرشو بریده بود...
با خودم فکر کردم که چرا توی سن کم امتحانش نکنم؟مگه مشکلش چیه؟ اینطوری میتونم دل تهیونگو بدست بیارم
رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم ، پشمای نداشتمو زدم ... اومدم بیرون موهامو یکم خشک کردم، نمیخاستم کامل خشک شه چون یکم خیسی به رابطمون بیشتر کمک میکنه
لبخندی به افکار منحرفانم زدم و رفتم از تو کمد همون لباس خواب فوق العاده بازی رو که تهیونگ واسم خریده بود پوشیدم و بادی اسپلش اکلیل دارمم به خودم اسپری کردم...یه نگاه تو آینه به خودم انداختم ، اوففف چه جیگری!
.....
صدای پیچیده شدن کلید توی قفل اومد ، وقتشه!
تهیونگ اومد تو کتشو در آورد و انداخت روی مبل ، داشت کراواتشو باز میکرد که با همون وضع رفتم جلوش وایسادم
×تهیونگ ویو×
خسته و خورد از شرکت برگشته بودم خونه ، کتمو در آوردم پرتش کردم رو مبل دستمو بردم سمت کراواتم که دیدم ا.ت با همون لباس خواب سـ*کـ*سی که براش خریده بودم اومد جلوم وایساد ،
همون لحظه اول که دیدمش داغ کردم ، لعنتی چه بدن سفید و خوش فرمی داشتتت...اما باید جلوی خودمو میگرفتم ، اینهمه سال اون ناز کرد بزا یکمم من اذیت کنم
تهیونگ: هوم.... چی میخوای؟
ا.ت: یاااا...چرا نگام نمیکنی اینهمه برات خوشگل کردم
یه نگاه بهش انداختم ، دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم ... زبونمو رو لبام کشیدم و با لحن هاتی گفتم
تهیونگ: تو خیلی کوچولویی بیبی گرل ... مطمئنی میتونی منو تحمل کنی
ادامه دارد...
۲۱.۳k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.