ارباب خشن
#ارباب_خشن [پارت²]
خواستم حرفی بزنم که دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو گذاشت روی پاهاش...
منو هر لحظه بخودش نزدیک میکرد که انگار روی یه چیز صفت نشسته بودم...
سرمو پایین بردم و دیدم روی دیکشم..
جین: بزرگه؟
با یه قیافه تعجبی نگاش کردم که پوزخندی زد.
خواستم جامو تغییر بدم که دیگه روی دیکش نباشم_اما اون منو محکمتر گرفت.
جین:چند سالته؟
اصلا دلم نمیخواست باهاش صحبت کنم_ بهش محل ندادم و پنجره رو نگاه میکردم..که چونمو گرفت
و لباشو نزدیک لبام کرد...فقط ⁷ میلی متر فاصله مون بود....نفسای گرمش روی صورتم پخش میشد...
جین: چند سالته؟
مین سو: به توچه(اروم گفت اما جین شنید)
جین: تو باید حسابی تربیت بشی(با پوزخند)
چونمو ول کرد و گردنمو گرفت...شروع کرد به مارک کردن گردنم.
مین سو: اه..عوضی نکن.
گردنمو ول کرد و با اخم غلیظی نگام کرد...
جین: الان به اربابت چی گفتی؟
مین سو: اربابم؟
جین: این دفعه اخرت باشه وگرنه بد تنبیه میشی..
ماشین وایساد..ظاهرن رسیده بودیم...از روی پاش بلند شدم و درو سریع باز کردم و شروع کردم به فرار کردن..
قبل از اینکه خیلی از ماشین دور بشم پام به سنگی گیر کرد و افتادم زمین که بادیگارداش بهم رسیدن و گرفتنممین سو: اهه لعنت...
اون پسره عصبی نگام میکرد ...من حتی اسم اون عوضیو نمیدونم_
جین: بیارینش..
دستامو از دوطرف گرفته بودن...نمیتونستم کاری کنم.
وارد حیاط خونش شدیم...خونه نبود که عمارت بود..همین طوری محو اطرافم بودم..که رسیدیم به عمارت که خدمتکارا درو باز کردن...
جین: اجومااااا
زنی میان سال به طرف مون اومد..
اجوما: بله ارباب
جین: این دختره برده منه..ازت میخوام لباسه مخصوص خدمتکار شخصی منو بدی بپوشه
جین: منظورم رو میفهمی دیگه؟
اجوما: بله ارباب فهمیدم.
جین: اولین کارش این باشه که کل حیاط رو جارو بزنه...
مین سو: چی کل..کل حیاط روووو
جین: اره.
بادیگارداش ولم کردن که پسر سمتم اومد و چونمو گرفت.
جین: امشب به خدمتت میرسم.
بعد چونمو ول کرد و از پله ها رفت بالا..
اجوما: اسمت چیه؟
مین سو: اسمم مین سوعه.
اجوما: دنبالم بیا.
عمارتش خیلی بزرگ و شیک بود...رسیدیم به یه در که درو باز کرد..
اجوما: برو تو تا لباست رو بیارم.
مین: باشه
رفتم تو ..انگار اینجا اتاق خدمتکاراس..
اجوما بیا این لباسو بپوش..
مین: باش...خانم ببخشید اسم اون پسره چیه و چند سالشه؟
اجوما: میگم بهت اما هرگز با اسم صداش نکن.
مین: باشهاجوما: اسمش کیم سوکجینه و 29 سالشه..
مین: اهان ممنون..
اجوما: سریع لباست رو بپوش چون اگه دیر کار کنی شب میشه...و تا وقتی حیاط رو جارو نکنی ارباب نمیزاره بخوابی..
مین: باشه(پسره ی عوضییییییی)تودلش/
لباسم رو پوشیدم...اهه یکم باز بود..امدم بیرون که دیدم__
~~
برای پارت بعد[32 لایک] و [5 نظر]
#KIM_SOK_JIN
خواستم حرفی بزنم که دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو گذاشت روی پاهاش...
منو هر لحظه بخودش نزدیک میکرد که انگار روی یه چیز صفت نشسته بودم...
سرمو پایین بردم و دیدم روی دیکشم..
جین: بزرگه؟
با یه قیافه تعجبی نگاش کردم که پوزخندی زد.
خواستم جامو تغییر بدم که دیگه روی دیکش نباشم_اما اون منو محکمتر گرفت.
جین:چند سالته؟
اصلا دلم نمیخواست باهاش صحبت کنم_ بهش محل ندادم و پنجره رو نگاه میکردم..که چونمو گرفت
و لباشو نزدیک لبام کرد...فقط ⁷ میلی متر فاصله مون بود....نفسای گرمش روی صورتم پخش میشد...
جین: چند سالته؟
مین سو: به توچه(اروم گفت اما جین شنید)
جین: تو باید حسابی تربیت بشی(با پوزخند)
چونمو ول کرد و گردنمو گرفت...شروع کرد به مارک کردن گردنم.
مین سو: اه..عوضی نکن.
گردنمو ول کرد و با اخم غلیظی نگام کرد...
جین: الان به اربابت چی گفتی؟
مین سو: اربابم؟
جین: این دفعه اخرت باشه وگرنه بد تنبیه میشی..
ماشین وایساد..ظاهرن رسیده بودیم...از روی پاش بلند شدم و درو سریع باز کردم و شروع کردم به فرار کردن..
قبل از اینکه خیلی از ماشین دور بشم پام به سنگی گیر کرد و افتادم زمین که بادیگارداش بهم رسیدن و گرفتنممین سو: اهه لعنت...
اون پسره عصبی نگام میکرد ...من حتی اسم اون عوضیو نمیدونم_
جین: بیارینش..
دستامو از دوطرف گرفته بودن...نمیتونستم کاری کنم.
وارد حیاط خونش شدیم...خونه نبود که عمارت بود..همین طوری محو اطرافم بودم..که رسیدیم به عمارت که خدمتکارا درو باز کردن...
جین: اجومااااا
زنی میان سال به طرف مون اومد..
اجوما: بله ارباب
جین: این دختره برده منه..ازت میخوام لباسه مخصوص خدمتکار شخصی منو بدی بپوشه
جین: منظورم رو میفهمی دیگه؟
اجوما: بله ارباب فهمیدم.
جین: اولین کارش این باشه که کل حیاط رو جارو بزنه...
مین سو: چی کل..کل حیاط روووو
جین: اره.
بادیگارداش ولم کردن که پسر سمتم اومد و چونمو گرفت.
جین: امشب به خدمتت میرسم.
بعد چونمو ول کرد و از پله ها رفت بالا..
اجوما: اسمت چیه؟
مین سو: اسمم مین سوعه.
اجوما: دنبالم بیا.
عمارتش خیلی بزرگ و شیک بود...رسیدیم به یه در که درو باز کرد..
اجوما: برو تو تا لباست رو بیارم.
مین: باشه
رفتم تو ..انگار اینجا اتاق خدمتکاراس..
اجوما بیا این لباسو بپوش..
مین: باش...خانم ببخشید اسم اون پسره چیه و چند سالشه؟
اجوما: میگم بهت اما هرگز با اسم صداش نکن.
مین: باشهاجوما: اسمش کیم سوکجینه و 29 سالشه..
مین: اهان ممنون..
اجوما: سریع لباست رو بپوش چون اگه دیر کار کنی شب میشه...و تا وقتی حیاط رو جارو نکنی ارباب نمیزاره بخوابی..
مین: باشه(پسره ی عوضییییییی)تودلش/
لباسم رو پوشیدم...اهه یکم باز بود..امدم بیرون که دیدم__
~~
برای پارت بعد[32 لایک] و [5 نظر]
#KIM_SOK_JIN
۳.۶k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳